شابورانلغتنامه دهخداشابوران . (اِ) شابرن و فولاد معدنی و طبیعی . (ناظم الاطباء). و رجوع به شابرقان وشابرن شود.
شابورگانلغتنامه دهخداشابورگان . [ رَ ] (اِ) فولاد معدنی است . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به شابرقان شود. اسم فولاد است که حدید ذَکر باشد. (فهرست مخزن الادویه ). و معرب آن شابورقان است . (برهان قاطع). رجوع به شابرقان شود.
شبگیرانلغتنامه دهخداشبگیران . [ ش َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) گاه شبگیر. هنگام شبگیر. به گاه شبگیر. صبحگاهان . بامدادان : در دامن کوه کبک شبگیران دررفت به هم برقص کدری . منوچهری .شاخ گل شطرنج سیمین و عقیقین گشته است وقت شبگیران به نطع
سبرانلغتنامه دهخداسبران . [ س ُ ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی بامیان بین بست و کابل . (معجم البلدان ).
سبراینلغتنامه دهخداسبراین . [ س ِ ی ِ ] (اِخ ) اسفراین . شهری است [ بخراسان ] آبادان و بانعمت . (حدود العالم ). رجوع به اسفراین شود.