شیخ زاهدلغتنامه دهخداشیخ زاهد. [ ش َ هَِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه رامسر به لنگرود میان دریاپشته و قاسم آباد در 494400 گزی تهران . (یادداشت مؤلف ).
ایستاموجseicheواژههای مصوب فرهنگستانموج ایستادهای در یک حوزة بسته یا نیمبسته که حرکت آونگوار آن پس از اتمام نیروی اولیه ادامه دارد
شیخ زاهد گیلانیلغتنامه دهخداشیخ زاهد گیلانی . [ ش َ هَِ دِ ] (اِخ ) نام مراد شیخ صفی الدین اردبیلی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به احمد شیخ زاده ٔ لاهیجان شود.
بابللغتنامه دهخدابابل . [ ] (اِخ ) جد شیخ زاهد گیلانی است ... و شیخ زاهد ولد شیخ روشن امیربن بابل بن شیخ پندار الکردی السبحانی بود و تاج الدین ابراهیم نام داشت . (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 3 جزوه ٔ 4 ص <span class="hl" dir="l
قاسم آبادلغتنامه دهخداقاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) نام محلی است کنار راه رامسر به لنگرود میان شیخ زاهد و خشک رود. در 501700 متری طهران واقع است .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قریبه ٔ محلی شافعی ملقب به شهاب الدین و شیخ زاهد. او راست : مسئلة الستین من مهمات مسائل الدین .
زاهدیلغتنامه دهخدازاهدی . [ هَِ ] (ص نسبی ) منسوب به زاهد است و گروهی بدین نسبت اشتهار یافته اند. (از انساب سمعانی ). || (اِخ ) کسی که در طریق تصوف پیرو شیخ زاهد گیلانی باشد. رجوع به زاهد گیلانی شود.
شیخلغتنامه دهخداشیخ . [ ش َ ] (اِخ ) ابن احمد اول ابن محمد اول .ششمین از شرفای حسنی مراکش از سال 1012 تا 1016 هَ . ق . با برادران خود ابوفارس و زیدان کشاکش داشت . رجوع به طبقات سلاطین لین پول و فرهنگ فارسی معین شود.
شیخلغتنامه دهخداشیخ . [ ش َ ] (اِخ ) ابن حسام الدین معروف به منقی . او راست : رسالة فی المهدی . (از کشف الظنون ).
شیخلغتنامه دهخداشیخ . [ ش َ ] (اِخ ) ابن لال احمدبن علی همدانی شافعی (متوفی 398 هَ . ق .) او راست : معجم الصحابه . (از کشف الظنون ). و نیز رجوع به احمدبن علی همدانی شود.
شیخلغتنامه دهخداشیخ . [ ش َ ] (اِخ ) ابن نورالدین رومی . از اوست : تفسیرفاتحة. (محتمل است کلمه ٔ «ابن » در عنوان صاحب ترجمه در نسخه ٔ کشف الظنون زائد باشد). (یادداشت مؤلف ).
شیخلغتنامه دهخداشیخ . [ ش َ / ش ِ] (از ع ، اِ) آنکه سالمندی و پیری بر او ظاهر گردد و یا عبارتست از سن چهل یا پنجاه یا پنجاه ویک تا پایان عمر، یا تا سن هشتاد، و یا آنکه دوران شباب او بپایان رسیده باشد. ج ، شیوخ [ ش ُ / شیو ]،
درزی کلا شیخلغتنامه دهخدادرزی کلا شیخ . [ دَ ک َ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بانصر بخش بابلسر شهرستان بابل واقع در 5 هزار و پانصد گزی شمال بابل و کنار راه شوسه ٔ بابل به بابلسر با 780 تن سکنه . آب آن از چاه است . (از فرهنگ جغرافیا
خانقاه شیخلغتنامه دهخداخانقاه شیخ . [ ن َ / ن ِ هَِ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل تپه ٔ فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در 25 هزارگزی خاور سقز و سه هزارگزی شمال شوسه ٔسقز به سنندج . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر دارای <
چشمه شیخلغتنامه دهخداچشمه شیخ . [ چ َ م َ ش َ ] (اِخ )دهی است از دهستان زیدون بخش حومه ٔ شهرستان بهبهان که در 44 هزارگزی جنوب باختری بهبهان و 6 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ آغاجاری به بهبهان واقع است . دشت و گرمسیر است و <span class=
چنارشیخلغتنامه دهخداچنارشیخ . [ چ ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان افشار اول بخش اسدآباد شهرستان همدان که در 14 هزارگزی باختر اسدآباد و 4 هزارگزی شمال راه فرعی اسدآباد به آجین واقع است . دامنه ، سردسیر و <span class="hl" dir="lt