شیرخوارگانلغتنامه دهخداشیرخوارگان . [ خوا / خا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ج ِ شیرخواره . (ناظم الاطباء). رجوع به شیرخواره شود.
میزان مرگومیر شیرخوارانinfant mortality rateواژههای مصوب فرهنگستانتعداد مرگ شیرخواران بهازای هر هزار تولد زنده در یک سال اختـ . میزان م.ش. IMR
شیرخورانلغتنامه دهخداشیرخوران . [ خ ُ ](اِخ ) دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد. سکنه ٔ آن 115 تن . آب آن از رودخانه ٔ سردشت . صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
تخ تخلغتنامه دهخداتخ تخ . [ ت ِ ت ِ ] (صوت ) در زبان شیرخوارگان ، از دهان بیرون کن ! از دهان بیرون کن ! آوازیست که به شیرخوارگان بیرون کردن چیزی را از دهان خواهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تخلغتنامه دهخداتخ . [ ت َ / ت ِ ] (صوت ) کلمه ایست که به شیرخوارگان گویند تا چیزی را که در دهان دارد بیفکند.
نانای کردنلغتنامه دهخدانانای کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) و نای نای کردن ؛ در تداول ،رقصیدن و دست افشانی کودکان . رقص کردن شیرخوارگان .