شیرکالغتنامه دهخداشیرکا. (اِ) شیرگا. این نام را در نور به سپیره آ کرناتا دهند. (یادداشت مؤلف ). درختچه ای است که در دره ٔ شهرستانک و در مرز فوقانی جنگلهای نور و به نام شیرکا در نور خوانده می شود. (جنگل شناسی ج 1 ص 280).
شرقاءلغتنامه دهخداشرقاء. [ ش َ ] (ع ص ) گوسپند شکافته گوش . (از دهار) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). گوسپندی که گوش وی به درازا شکافته بود. (مهذب الاسماء) (از المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد).
شرقیالغتنامه دهخداشرقیا. [ش َ قی یا ] (ع اِ) جانب سوی آفتاب برآمدن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61). رجوع به شرق شود.
شرکالغتنامه دهخداشرکا. [ ش ُ رَ ] (ع اِ) شرکاء. شریکها و انبازها و همدستان . (ناظم الاطباء). رجوع به شرکاء و شریک شود.
شرکاءلغتنامه دهخداشرکاء. [ ش ُ رَ ] (ع اِ)شرکا. ج ِ شَریک . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). ج ِ شریک . آنان که در کار یا مال سهم دارند. انبازان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شریک شود.
سرچقالغتنامه دهخداسرچقا. [ س َ چ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن لبنیات ، پشم . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
شیرکاکائولغتنامه دهخداشیرکاکائو. [ ءُ ] (اِ مرکب ) شیر آمیخته با کاکائو.کاکائوی دم کرده ٔ آمیخته با شیر. (یادداشت مؤلف ).
شیرکانلغتنامه دهخداشیرکان . (اِخ ) دهی است از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه . سکنه ٔ آن 145 تن . آب آن از چشمه . صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شیرگالغتنامه دهخداشیرگا. (اِ) شیرکا. درختچه ای است که در دره ٔ شهرستانک و هم در حد اعلای جنگل نور موجود است و نام شیرگا در نور بدان دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیرکا شود.
شیرکاکائولغتنامه دهخداشیرکاکائو. [ ءُ ] (اِ مرکب ) شیر آمیخته با کاکائو.کاکائوی دم کرده ٔ آمیخته با شیر. (یادداشت مؤلف ).
شیرکانلغتنامه دهخداشیرکان . (اِخ ) دهی است از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه . سکنه ٔ آن 145 تن . آب آن از چشمه . صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).