شیرکچانلغتنامه دهخداشیرکچان . [ رَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کرمانشاه به قصرشیرین میان کرند وحریر واقع در 671هزارگزی تهران . (یادداشت مؤلف ).
شرقیانلغتنامه دهخداشرقیان .[ ش َ ] (اِخ ) مردم مشرق زمین . اهل مشرق : سکندر که با شرقیان حرب داشت در خیمه گویند با غرب داشت .سعدی (بوستان ).
شیرکانلغتنامه دهخداشیرکان . (اِخ ) دهی است از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه . سکنه ٔ آن 145 تن . آب آن از چشمه . صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سرکانلغتنامه دهخداسرکان . [ س ِ ] (اِخ ) موضعی است معروف ، قریب به همدان ، خوش آب و هوا، نزدیک به قریه ٔ توی و هر دو با یکدیگر معروف و منسوب و متعلق به یک حاکم . (آنندراج ). رجوع به تویسرکان شود.
حسین آباد سرکانلغتنامه دهخداحسین آباد سرکان . [ ح ُ س ِ دِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند. واقع در 28هزارگزی شمال باختری شهر نهاوند کنار رودخانه ٔ کاماسیاب . ناحیه ای است واقع در جلگه ولی سردسیر. دارای 68 تن سکنه میبا
سریقونلغتنامه دهخداسریقون .[ س َ ] (سریانی ، اِ) لغتی است سریانی و به معنی شنجرف سوخته است . یعنی شنجرف عملی که آن را از سیماب سازند نه آنکه از کان برآورند. (برهان ) (آنندراج ). اسریقون است و آن زنجفر سوخته است . (اختیارات بدیعی ).