شیطرخلغتنامه دهخداشیطرخ . [ طَ رَ ] (اِخ ) سیطرخ . نام پهلوان تورانی . باید شیدرخ (با ضم «ر») باشد بمعنی خورشیدرو ولی ولف بافتح «ط» و «ر» خوانده است . (لغات شاهنامه ص 193). نام یک پهلوان تورانی . (فرهنگ لغات ولف ) : ابا شیطرخ نامور
صطرخلغتنامه دهخداصطرخ . [ ص ِ طَ ] (اِخ ) مخفف اصطرخ است : چودر کام او دید گردنده چرخ ببخشید دارابگرد و صطرخ . فردوسی .رجوع به استخر شود.