صابونیشدنsaponificationواژههای مصوب فرهنگستانواکنشی شیمیایی که در آن یک باز یا چربی یا اسید چرب به صابون تبدیل میشود
صابونیفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که به کف صابون آغشته شده است.۲. (اسم، صفت) صابونساز؛ صابونفروش.۳. (زیستشناسی) ویژگی هریک از گیاهانی که مانند صابون خاصیت پاککنندگی دارند.
صابونیلغتنامه دهخداصابونی . (اِ) نباتی است از تیره ٔ قرنفلیان و از دسته ٔ میخ»ها که ساقه های زیرین و ساق و برگ آن دارای ماده ٔ لعابی است و مانند صابون در آب کف میکند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 213).
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) عبدالرحمن صابونی . رجوع به اسماعیل بن عبدالرحمن ... صابونی شود.
حلوای صابونیلغتنامه دهخداحلوای صابونی . [ ح َ ی ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شفارج و آن نوعی است از حلوا. حلوای سفید. (یادداشت مرحوم دهخدا) : از شره گویی همی حلوای صابونی خوردگر خمیر نان او خود جمله از صابون کنند. انوری .نه هر بیرون که بپسند