خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاحب قیاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صاحب قیاس
/sāhebqiyās/
معنی
صاحبرٲی؛ صاحبنظر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صاحب قیاس
لغتنامه دهخدا
صاحب قیاس . [ ح ِ ] (ص مرکب ) صاحب رأی و تدبیر : همه انجمن ساز و انجم شناس به تدبیر هر شغل صاحب قیاس .نظامی .
-
صاحب قیاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] sāhebqiyās صاحبرٲی؛ صاحبنظر.
-
واژههای مشابه
-
صَاحِبِ
فرهنگ واژگان قرآن
همنشین -يار- رفيق - مصاحب -همراه
-
گله صاحب
لغتنامه دهخدا
گله صاحب . [ گ َ ل َ / ل ِ / گ َل ْ ل َ / ل ِ ح ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب گله . دارنده ٔ گله . خداوند گله . رمه دار. گله دار : دگر ره پدیدار گشت از نهفت گله صاحبش برزد آواز و گفت .نظامی .
-
صاحب نظر
فرهنگ واژههای سره
کاردان
-
صاحب امتیاز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اِ) [ ازع . ] (اِ.) کسی که پروانة شرکت ، کارخانه ، روزنامه یا... به نام اوست .
-
صاحب برید
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ ع - فا. ] (اِمر.)فرستندة پیک و قاصد. کسی که وقایع هر جایی را که در آن بوده می نوشت و برای پادشاه می فرستاد.
-
صاحب تصرف
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ صَ رُّ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - مالک . 2 - مرشدی که بتواند در احوال تصرف کند.
-
صاحب جمع
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جَ) [ ازع . ] (اِ. ص .) 1 - در دورة مغول مأمور تشخیص مالیات و جمع - آوری آن . 2 - در دورة صفویه کسی که مسئول ضبط و تحویل نوعی ازاموال دیوانی بود.
-
صاحب جیش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جِ یا جَ) [ ازع . ] (ص مر.) فرمانده قشون .
-
صاحب چراغ
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) مجازاً عنوانی برای ائمه یا امام زاده ها.
-
صاحب حالت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . لَ) [ ازع . ] (ص مر.)کسی که شور و شوق و عشقی دارد.
-
صاحب خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) 1 - مالک خانه . 2 - میزبان .
-
صاحب خبر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خَ بَ) [ ازع . ] (ص مر.)1 - مطلع ، آگاه . 2 - خبرنگار. 3 - پرده دار. 4 - جاسوس . 5 - نقیب . 6 - فرستاده ، سفیر.