شارش هلهشاوHele-Shaw flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش خزشی شارهای با گرانروی بالا میان دو صفحة تخت با فاصلة بسیار کم
سیاهولغتنامه دهخداسیاهو. (اِخ ) قریه ای است چهارفرسنگی بیشتر در جنوب فارغان است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
شاهولغتنامه دهخداشاهو. (اِخ ) نام سلسله کوههایی است که در حدود شطدیاله در کردستان باشد. (از جغرافیای غرب ایران ).
شاهولغتنامه دهخداشاهو. (ص مرکب ) مروارید شاهوار نفیس اعلا. (ناظم الاطباء). اما ظاهراً کلمه ابتر شده ٔ شاهوار است .
ساهفلغتنامه دهخداساهف . [ هَِ ] (ع ص ) سخت تشنه . (منتهی الارب ). || تشنه یا آنکه او را در وقت جان دادن تشنگی غالب باشد. || هلاک شونده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رجل ساهف الوجه ؛ گونه ٔ برگردیده روی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حافظة الاوراقدیکشنری عربی به فارسیاهرم جعبه ماکو , الياف پشم که بهم پيوسته ونخ پشم را تشکيل ميدهد , شکم بند زنان (پس از وضع حمل) , رسيد بيعانه , صاحف , بند
مصاحفلغتنامه دهخدامصاحف . [ م َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ مصحف [ م َ / م ِ / م ُ ح َ ] . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). به معنی کراسه ها. ج ِ مُصْحَف . (آنندراج ) (غیاث ) (دهار). کتابها و کراسه ها. || قرآنها :</s