صاخدلغتنامه دهخداصاخد. [ خ ِ ] (ع ص ، اِ) خرمابن تنهاگانه ٔ (؟) پوست رفته . (منتهی الارب ) . || حَرﱡ صاخدٌ؛ گرمای سخت . || واحدٌ فاحدٌ صاخد؛ از اتباع است . (منتهی الارب )؛ یعنی تنها و ناتوان و بی برادر و فرزند. (اقرب الموارد).
تکینه 1sachetواژههای مصوب فرهنگستانکیسهای کوچک و دورانداختنی، معمولاً از جنس پلاستیک، محتوی مقادیری از مواد غذایی یا بهداشتی یا دارویی، در حد یک بار مصرف
شاختلغتنامه دهخداشاخت . [ ] (اِخ ) قریه ای از بلوک قاین . ملا رئیس از عوام شاعران قرن نهم هجری بدان قریه منسوب است . (ترجمه ٔ مجالس النفائس . چ علی اصغر حکمت ص 155). شاید تحریف یا لهجه ای از شاخنات است . رجوع به شاخن و شاخنات شود.
ساخطلغتنامه دهخداساخط. [ خ ِ ] (ع ص ) خشمگین . (مهذب الاسماء). خشمناک . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ساختلغتنامه دهخداساخت . (مص مرخم ، اِمص ) ساختن . صنع. صنعت : ز انگیزش و ساخت فرق است چندکه این نخل کار است و آن نخلبند. امیرخسرو. || ساختگی . آمادگی . || (اِ) ساز. سامان . عدّة. || (ن مف مرخم ) ساخته . مصنوع . محصول : این بخاریها
مصاخدلغتنامه دهخدامصاخد. [ م َ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ مصخدة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مصخدة شود.