سحابی شمسی، سحابی خورشیدیsolar nebulaواژههای مصوب فرهنگستانسحابیای از گاز و غبار که پنج میلیارد سال پیش منظومۀ شمسی از آن پدید آمده است متـ . سحابی اولیه primeval nebula
شعابیلغتنامه دهخداشعابی . [ ش َ ع ْ عا ] (حامص ) بند زدن ظرفهای شکسته . مرمت کردن کاسه و مانند آن . بش زنی . بندزنی : عهدهای شکسته را چه طریق چاره هم توبت است و شعابی . سعدی (کلیات ، قصاید، چ فروغی ).رجوع به شَعّاب شود.
شهابیلغتنامه دهخداشهابی . [ ش ِ ] (اِخ ) احمدبن مؤید نسفی سمرقندی . مداح رکن الدین قلج طمغاج خان از ملوک خانیه ٔ ماوراءالنهر (دوره ٔ سلطنتش 488-494 هَ. ق .). گویند دارای دیوانی بوده است و در آتشکده ٔ آذر چند بیتی از قصیده ٔ ن
شهابیلغتنامه دهخداشهابی . [ ش ِ ] (اِخ ) محمودبن اسحاق سیاوشان .خطاط ایرانی در قرن دهم هجری . در حدود 993 هَ . ق . در بلخ درگذشته است . وی از شاگردان میرعلی هروی و استاد زبردست خط نستعلیق بود. سفرهایی به بخارا و سمرقند و بلخ کرد. از آثار ممتاز وی نسخه ای از دی
شهابیلغتنامه دهخداشهابی . [ ش ِ ] (اِخ ) (الامیر...) بشیربن قاسم بن عمر الشهابی . از امرای بزرگ لبنان و وادی التیم سوریه . وی در قریه ٔ غزیر به بیروت تولد یافت و در سال 1203 هَ . ق . به امارت رسید و در سال 1256 هَ . ق . به جزی
صحابیلغتنامه دهخداصحابی . [ ص َ بی ی ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به صحابة. (قطر المحیط). آنکه درک صبحت رسول (ص ) کرده است . در تعریفات گوید: الصحابی هو فی العرف من رأی النبی صلی اﷲ علیه و سلم و طالت صحبته معه و ان لم یرو عنه و قیل و ان لم تطل . (تعریفات میر سید شریف جرجانی ). رجوع به کشاف اصطلاحا
صحابیاتلغتنامه دهخداصحابیات . [ ص َ بی یا ] (ع ص نسبی ، اِ) ج ِ صحابیة، و آنان زنانی هستند که درک صحبت رسول (ص ) کرده اند.
صحابیةلغتنامه دهخداصحابیة. [ ص َ بی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) تأنیث صحابی . زنی که درک صحبت رسول (ص ) کرده است . ج ، صحابیات .
ابوملیکةلغتنامه دهخداابوملیکة. [ اَ ؟ ک َ ] (اِخ ) صحابی است . و شاید این صحابی همان حطیئه ٔ شاعر باشد.
ابوسکینهلغتنامه دهخداابوسکینه . [ اَ س َ ن َ ] (اِخ ) شامی . صحابی است . و بعضی گفته اند صحابی نیست و حدیث بواسطه نقل کند.
سائبلغتنامه دهخداسائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن نُمَیله . نام دیگر سائب بن ابی سائب صحابی است و بعضی او را صحابی دیگر دانند. (الاصابه ).
صحابیلغتنامه دهخداصحابی . [ ص َ بی ی ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به صحابة. (قطر المحیط). آنکه درک صبحت رسول (ص ) کرده است . در تعریفات گوید: الصحابی هو فی العرف من رأی النبی صلی اﷲ علیه و سلم و طالت صحبته معه و ان لم یرو عنه و قیل و ان لم تطل . (تعریفات میر سید شریف جرجانی ). رجوع به کشاف اصطلاحا
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
دام ساختنلغتنامه دهخدادام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن تله و دام . ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات . || دام نهادن . دام گستردن . تعبیه کردن دام . حیله ورزیدن : زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام . فردوسی .دام هم
صحابیلغتنامه دهخداصحابی . [ ص َ بی ی ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به صحابة. (قطر المحیط). آنکه درک صبحت رسول (ص ) کرده است . در تعریفات گوید: الصحابی هو فی العرف من رأی النبی صلی اﷲ علیه و سلم و طالت صحبته معه و ان لم یرو عنه و قیل و ان لم تطل . (تعریفات میر سید شریف جرجانی ). رجوع به کشاف اصطلاحا