صحنکلغتنامه دهخداصحنک . [ ص َ ن َ ] (اِ مصغر) طبق کوچک و رکابی و آن تصغیر صحن است که طبق بزرگ باشد. (غیاث اللغات ) : بی مغز قشریان که همه مقتدا شدندچون صحنک غلافی چینی نما شدند. نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).و رجوع به صحن شود.
بارکشلغتنامه دهخدابارکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه بارهای گران بردارد. (آنندراج ). حمل کننده ٔ بار. باربر. باربرنده . انسان یا حیوان و یا ماشین که بار حمل کند. باربردار. حمال . (مهذب الاسماء) (دهار) (دِمزن ). حَمولَه . رَحول :