صحه گذاشتنلغتنامه دهخداصحه گذاشتن . [ ص ِح ْ ح ِ/ ص َح ْ ح َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) علامت «صح » بالای کلمه ای گذاشتن . اصل آن صَح َّ گذاشتن است . رجوع به صح شود.
صحّه گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، پشتیبانی کردن، حمایت کردن، تأیید کردن، تصدیق کردن، مُهر تأیید نهادن، ظَهرنویسی کردن، پشتنویسیکردن، کمک کردن، امضا کردن تنفیذ کردن
صحه گذاریلغتنامه دهخداصحه گذاری . [ ص ِح ْ ح َ / ص َح ْ ح َ گ ُ ] (حامص مرکب ) صحة گذاشتن . رجوع به صحة گذاشتن و رجوع به صح شود.
صحه کشیدنلغتنامه دهخداصحه کشیدن . [ ص َح ْ ح َ / ص ِح ْ ح َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) علامت «صح » بالای کلمه یا جمله گذاشتن . رجوع به صحة گذاشتن و رجوع به صح شود.
گذاشتنلغتنامه دهخداگذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) نهادن . (برهان ). هشتن . قرار دادن . وضع کردن . برجای نهادن : عذب ؛ گذاشتن چیزی را. مغادرة؛ ماندن و گذشتن . اغدار؛ سپس گذاشتن شتر و گ
توقیع کردنلغتنامه دهخداتوقیع کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشان کردن و صحه گذاشتن پادشاه یا رئیس نامه و فرمان را جهت نفاذ و تأکید : دل وی را در باید یافت و نامه نبشت تا توقی
تصویب کردنفرهنگ مترادف و متضادصلاحدانستن، تایید کردن، صحه گذاشتن، رای موافقدادن، مصوب کردن، صواب دانستن