عرقperspiration 2, sweat, sudorواژههای مصوب فرهنگستانمایعی که از غدۀ عرق پستانداران ترشح میشود و دارای دو وظیفۀ عمده دفع مواد زائد نیتروژندار و تنظیم دمای بدن است
صدر صدورلغتنامه دهخداصدر صدور. [ ص َ رِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس رؤساء. بزرگ بزرگان : بشنو از اخبار آن صدر صدورلاصلوة تم الا بالحضور. مولوی .رجوع به صدر شود.
شیدورلغتنامه دهخداشیدور. [ شیدْ وَ ] (ص مرکب ) رخشنده و رخشان . در زرتشتنامه آنجا که سخن از اسب گشتاسب آمده است اسب شیدور خوانده شده یعنی روشن و درخشان . (از فرهنگ ایران باستان ص 259).
سدیورلغتنامه دهخداسدیور. [ س َ دی وَ ] (اِخ ) از قراء مرو است . (معجم البلدان ). نام شهری است بهندوستان . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : وآن پول سدیور ز همه بار عجب ترکز هیکل او کوه شود ساحت بیدا.عنصری .
وصفةدیکشنری عربی به فارسیصدور فرمان , امريه , نسخه نويسي , تجويز , نسخه , دستورالعمل , دستور خوراک پزي , خوراک دستور
تن بتنلغتنامه دهخداتن بتن . [ تَم ْ ب ِ ت َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) کس به کس . کس بعوض کس . (ناظم الاطباء). فرداً فرد. یک یک : چنین گفت با مویه افراسیاب کزین پس نه آرام جویم نه خواب مرا اندرین سوگ یاری کنیدهمه تن بتن سوگواری کنید. فردوس
ابجدفرهنگ فارسی معین(اَ جَ) [ ع . ] (اِ.) ترتیب و ترکیب قدیم حروف الفبای عربی که عبارتست از: ا، ب ، ج ، د، ه ، و، ز، ح ، ط ، ی ، ک ، ل ، م ، ن ، س ، ع ، ف ، ص ، ق ، ر، ش ، ت ، ث ، خ ، ذ، ض ، ظ ، غ . از این حروف هشت کلمه ساخته اند بدین ترتیب : ابجد، هوز، حطی ، کلمن ، سعفص ، قرشت ، ثخذ، ضظغ . برای هر یک از این حروف عددی
شارل نهملغتنامه دهخداشارل نهم . [ ل ِ ن ُ هَُ ] (اِخ ) سومین پسر هانری دوم و کاترین دومدیسی . وی بسال 1550م . در سن -ژرمن - آن - لی تولد و بسال 1574 م . وفات یافت . درسال 1560 م . به پادشاهی رسید
پلوپیداسلغتنامه دهخداپلوپیداس . [ پ ِ ل ُ ] (اِخ ) سردار و فرمانده قوای تب (طبس )، دوست اپامی نُنداس . وی در اخراج اسپارتیان از تب بسال 378 ق . م . دست داشت و در فتح لوکتر سهیم بود. پلوپیداس بسال 365 ق . م . در سینوسفال (تسالی )
صدورلغتنامه دهخداصدور. [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صَدر. بزرگان . وزراء. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : این روز که صدور دیوان و دبیران برین جمله نبشتندی وی در طارم آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 139). از پرده منشوری بیرون آمد که همه ٔ بز
رصدورلغتنامه دهخدارصدور. [ رَ ص َدْ وَ ] (ص مرکب ) رصدبند. رصدنشین . (آنندراج ) : خوانند رصدوران بینابرج سرطانْش شاخ گلها. واله هروی (از آنندراج ).و رجوع به رصدبند و رصدنشین شود.
ذات الصدورلغتنامه دهخداذات الصدور. [ تُص ْ ص ُ ](ع اِ مرکب ) افکار. اندیشه ها. حاجتها. (مهذب الاسماء). مضمرات قلب : انه علیم بذات الصدور. (قرآن 5/11).
نفثةالمصدورلغتنامه دهخدانفثةالمصدور. [ ن َ ث َ تُل ْ م َ] (ع اِ مرکب ) آنچه مبتلا به بیماری ریوی بیرون افکند از خلط و خون تا بدان خود را اندک آرامشی بخشد. || اظهار شکوی و گلایه کردن از امری یا چیزی ناخوش آیند تا بدان آلام درونی تخفیف یابد. بث الشکوی . لب به شکایت گشودن و آلام نهانی بازگفتن <span cla
مصدورلغتنامه دهخدامصدور. [ م َ ] (ع ص ) دردمند سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سینه گرفته . (مهذب الاسماء).آنکه بیماری سینه دارد. مبتلا به درد سینه . مسلول .- نفثةالمصدور ؛ خلط کسی که به عارضه ٔ صدر مبتلاست . (یادداشت مؤلف ).