صفاریةلغتنامه دهخداصفاریة. [ ص ُ ری ی َ ] (ع اِ) مرغی است از انواع عصافیر، یا همان صافر است . (منتهی الارب ). تُبُشِّر. (منتهی الارب ). اصقع. (منتهی الارب ). بنجشک زرد. (مهذب الاسماء). چکاوک زرد. زرد چغو. زردک .
شفارةلغتنامه دهخداشفارة. [ ش َ رَ ] (ع مص ) اندک شهوت گردیدن . || نزدیک شدن شهوت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || کم شدن و ناقص گردیدن . (آنندراج ).
شفاریةلغتنامه دهخداشفاریة. [ ش ُ ری ی َ ] (ع ص ) اذن شُفاریّه ؛ گوش بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبشرةلغتنامه دهخداتبشرة. [ ت ُ ب ُش ْ ش َ رَ ] (ع اِ) مرغ صفاریه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
زردمرغلغتنامه دهخدازردمرغ . [ زَ م ُ ] (اِ مرکب ) مرغی است زرد که به عربی صفاریه خوانند. کذا فی السامی . (فرهنگ رشیدی ).
زردچغولغتنامه دهخدازردچغو. [ زَ چ َ ] (اِ مرکب ) زردچقو. نام مرغی است زردرنگ . (آنندراج ). یک نوع مرغ زرد. (ناظم الاطباء). زردک . چکاوک زرد. صفاریه . (زمخشری ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
صریملغتنامه دهخداصریم . [ ص َ ] (اِخ ) ابن مقاعس بن عمرو از تمیم از عدنان جدی جاهلی است . از پسران وی عبداﷲبن اباض رئیس اباضیه و ابن صفار رئیس صفاریه اند. (الاعلام زرکلی ص 432).
اصقعلغتنامه دهخدااصقع. [ اَ ق َ ] (ع ص ، اِ) آن اسب که زیر سر وی سفید بود. (مهذب الاسماء). از نشانه های اسب است ، چنانکه اگر اسبی سپیدسرباشد آنرا اصقع گویند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 21). || جانور که میان سر آن سپید باشد. (منتهی