صقعاءلغتنامه دهخداصقعاء. [ ص َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث اصقع است که جانور سرسپید باشد. (منتهی الارب ). عقاب سرسفید. (مهذب الاسماء). || آفتاب . (منتهی الارب ).
شقحاءلغتنامه دهخداشقحاء. [ ش َ ] (ع ص ) رغوة شقحاء؛ سرشیر که در سپیدی خالص نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || اشقر (سرخ و سپید). (از اقرب الموارد).
صقحاءلغتنامه دهخداصقحاء. [ ص َ ] (ع ص ) تأنیث اصقح است . پیش سر بی موی . (منتهی الارب ). رجوع به اصقح شود.
مرحلۀ ساقهایstem stageواژههای مصوب فرهنگستانمرحلهای از نمو غلات که در آن ساقۀ گیاه نمود پیدا میکند
اصقعلغتنامه دهخدااصقع. [ اَ ق َ ] (ع ص ، اِ) آن اسب که زیر سر وی سفید بود. (مهذب الاسماء). از نشانه های اسب است ، چنانکه اگر اسبی سپیدسرباشد آنرا اصقع گویند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 21). || جانور که میان سر آن سپید باشد. (منتهی