لغتنامه دهخدا
بوی سا. (اِ مرکب ) و بوی سای ؛ سنگی باشد که عطریات بر آن سایند. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). سنگ صلایه . (ناظم الاطباء). مداک . صلایه . صلادة. (زمخشری ). صلایه . (منتهی الارب ). مدوک . (منتهی الارب ) : این بوی سای این فلکی هاون میسا