صلدحلغتنامه دهخداصلدح . [ ص َ دَ ] (ع ص ، اِ) سنگ پهن . (منتهی الارب ). الحجر العریض . (اقرب الموارد).
صلداءةلغتنامه دهخداصلداءة. [ ص ِ ءَ ] (ع ص ، اِ) زمین درشت نیک سخت . (منتهی الارب ). رجوع به صلداء شود.
بی شیرلغتنامه دهخدابی شیر. (ص مرکب ) (از: بی + شیر) فاقد شیر. که شیر ندارد. که شیر او خشک شده باشد (مادر): ناقه ٔ صلده ؛ شتر ماده ٔ بی شیر. (منتهی الارب ). || که بدون شیر مانده باشد (کودک در غیاب مادر): اعامه ؛ بی شیر شدن . رجوع به شیر شود.