صمجةلغتنامه دهخداصمجة. [ص َ م َ ج َ ] (معرب ، اِ) قندیل . لغت رومی است . ج ، صَمَج . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). رجوع به صمج شود.
سمجهلغتنامه دهخداسمجه . [ س ُ ج َ / ج ِ ] (اِ) رجوع به سمج شود. || ماله ، یعنی آلتی که از لیف کنند و بدان آهار بجامه درمالند. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت بخط مؤلف ).
شمجیلغتنامه دهخداشمجی . [ ش َ جا ] (ع ص )ماده شتر تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اشتر زودرو. (مهذب الاسماء).
شمزیلغتنامه دهخداشمزی . [ ش ِ م َ ] (اِخ ) عمربن ابی عثمان شمزی . یکی از متلکمان معتزله است واز عمروبن عبید و واصل بن عطا روایت کرد و اسماعیل بن ابراهیم عجلی از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
صمجلغتنامه دهخداصمج . [ ص َ م َ ] (معرب ، اِ) ج ِ صَمَجَه . (منتهی الارب ). قندیلها.جوالیقی در المعرب آرد: صمج ، به معنی قندیلها، رومی معرب است مفرد آن صَمَجَة. شماخ گوید: و النجم مثل الصمج الرومیات . (المعرب ص 213). رجوع به صمجه شود.