صهارجلغتنامه دهخداصهارج . [ ص ُ رِ ] (ع اِ) حوض . (منتهی الارب ). سفالی که آب در آن گرد آید. (منتهی الارب ). رجوع به المعرب جوالیقی ص 215 شود.
شهریزلغتنامه دهخداشهریز. [ ش ِ / ش ُ ] (معرب ، ص ) سهریز. فارسی و معرب .تمر شهریز مذکور است در سهریز. (از منتهی الارب ). تمر سُهریز و بالنعت و بالاضافة، نوعی از خرما. (منتهی الارب ). رجوع به سهریز و فهرست المعرب جوالیقی شود.
صهریجلغتنامه دهخداصهریج . [ ص ِ ] (ع اِ) حوض . مغاکی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب ). صهری : در میان قعرها تخریجهااز سوی بی سوی این صهریجها. مولوی .|| آواز آب . (غیاث اللغات ).
تناهیلغتنامه دهخداتناهی . [ ت َ ] (ع مص ) بغایت برسیدن . (زوزنی ). بپایان رسیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). یقال : تناهی البعیر سمناً. (اقرب الموارد). || به نهایت چیزی رسیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). به پایان چیزی رسیدن .