صوةلغتنامه دهخداصوة. [ ص ُوْ وَ ] (ع اِ) جماعت ددگان . (منتهی الارب ). || سنگ یا سنگ توده ٔ بر راه بجهت نشان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || زمین بلند درشت . || باد مختلف ، بفارسی باد راغة است . || آواز کوه . (منتهی الارب ).
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
ماست سویاsoy yoghurtواژههای مصوب فرهنگستانفراوردهای با بافت خامهای که از شیر سویا تهیه میشود و جانشینی است برای پنیر خامهای و خامۀ ترش
نوشابۀ سویاsoya beverage/ soybeverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که غالباً از سویا و محصولات آن تهیه میشود
قانصوةلغتنامه دهخداقانصوة. [ ن ِ ] (اِخ ) الظاهر. بیست و یکمین از ممالیک برجی است که در 17 ربیعالاول سال 904 هَ . ق . در مصر خلافت کرد و در 27 ذی القعده ٔ سال 905</sp
قصوةلغتنامه دهخداقصوة. [ ق َص ْ وَ ] (ع اِ) داغی است بر زبر گوش . (منتهی الارب ). سمة باعلی الاذن . (اقرب الموارد).
مقصوةلغتنامه دهخدامقصوة. [م َ ص ُوْ وَ ] (ع ص ) ناقة مقصوة؛ شتر ماده ٔ بریده گوش . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شاة مقصوة و مُقَصّاة؛ میشی که کنار گوش وی اندکی بریده شده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مقصو شود.
حصوةدیکشنری عربی به فارسیسنگ فرش , سنگ فرش کردن , پينه دوزي , شن , ريگ , ماسه , سنگ مثانه , سنگريزه , شني , شن دار , متوقف کردن , درشن دفن کردن , شن پاشيدن
بلصوةلغتنامه دهخدابلصوة. [ ب َل َ ص ُوْ وَ ] (ع اِ) بلص و بلصی و بلصوص ، که طائریست . (منتهی الارب ). رجوع به بلص و بلصوص و بلصی شود.