صورتلغتنامه دهخداصورت . [ رَ] (اِخ ) دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل ، واقع در 21 هزارگزی جنوب بابل . در دشت قرار گرفته و هوای آن معتدل ، مرطوب و مالاریائی است . 400 تن سکنه د
صورتفرهنگ مترادف و متضاد۱. چهره، رخ، رخسار، روی، ریخت، سیما، قیافه، وجه، هیئت ۲. فرم، لفظ ۳. سیاهه، لیست ۴. پرتره، تصویر، تمثال، شکل، نقش ≠ معنی
صورتلغتنامه دهخداصورت . [ رَ ] (ع اِ) صورة. هیأت . خلقت . (السامی ). شکل . شاره . تمثال . نقش . نگار : ای قامت تو بصورت کاونجک هستی تو بچشم هر کسی بلکنجک . شهید بلخی .ای عاشق د
دیوار چینواژهنامه آزاددیوار چین طولانی ترین و بزرگترین سازه مهندسی تدافعی نظامی از لحاظ زمان ساخت در جهان است. این دیوار در نقشه جغرافیایی چین ۷۰۰۰ کیلومتر امتداد یافته است. این اثر
تمثاللغتنامه دهخداتمثال .[ ت ِ ] (ع اِ) صورت نگاشته . (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تندیسه . (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). پیکر نگاشته . (منتهی الارب ) (آنندر
نکوصورتلغتنامه دهخدانکوصورت . [ ن ِ رَ ] (ص مرکب ) نکوروی . نکوچهر. نکوچهره . نکوسیما. زیبا. زیباروی : هرکه بی سیرت خوب است نکوصورت جز همان صورت دیوار مپندارش . ناصرخسرو.مرد نکوصور
پانلفرهنگ انتشارات معین(نِ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - صفحه یا تابلویی که روی آن اعلان یا ابزارهای اندازه گیری نصب شود. 2 - سطح پیش ساختة نسبتاً بزرگی که آن را به صورت دیوار یا سقف نصب می کن