شارش هلهشاوHele-Shaw flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش خزشی شارهای با گرانروی بالا میان دو صفحة تخت با فاصلة بسیار کم
صوفیفرهنگ فارسی عمیدپیرو طریقۀ تصوف: ◻︎ دل از عیب صافی و صوفی به نام / به درویشی اندر دلی شادکام (فردوسی: ۵/۵۴۱).
یوفیلغتنامه دهخدایوفی .[ ] (ص ) بیهوده گو. (غیاث ) (آنندراج ) : یک فقیه و یک شریف و صوفیی هریکی شوخی ، فضولی ، یوفیی .مولوی .
صوفیئیلغتنامه دهخداصوفیئی . (حامص ) صوفیی . صوفیگری . تصوف : صوفیئی باشد بنزد این لئام الخیاطة و اللواطة والسلام . مولوی .رجوع به صوفی و صوفیه شود.
صوفیگریلغتنامه دهخداصوفیگری . [ گ َ] (حامص مرکب ) صوفیی . تصوف . صوفی بودن : کند حق ِ صوفیگری را اَدابه یک چشم بیند بشاه و گدا.ملاطغرا (از آنندراج ).
خیاطةلغتنامه دهخداخیاطة. [ طَ ] (ع اِمص ) صنعت خیاطی . (ناظم الاطباء). عمل خیاطی . عمل خیاط. دوزندگی . درزیگری : صوفیی باشد بنزد این لاَّم الخیاطة واللواطة والسلام .مولوی .
دقلغتنامه دهخدادق . [ دَ ] (اِمص ) اعتراض بر سخنان مردم . (از برهان ). اعتراض و مؤاخذه در گفتار کسی و کار کسی . (ناظم الاطباء). اعتراض بر سخنی کسی . (شرفنامه ٔ منیری ). اعتراض و مؤاخذه ، ودر استعمال آن ظاهراً داق ّ عربی به معنی عیب گوی مورد نظر بوده است . (از فرهنگ فارسی معین ) <span clas