صُلبی مغناطیسیmagnetic rigidityواژههای مصوب فرهنگستانخصوصیتی در شارة رسانا که بهواسطة آن نیروهای بازگرداننده در میدان مغناطیسی از جابهجایی محوری جلوگیری میکنند
سلبیلغتنامه دهخداسلبی . [ س َ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ سلیب ، به معنی ربوده عقل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به سلب شود.
سلبیلغتنامه دهخداسلبی . [ س َ ] (اِ) گل مریم . (گل گلاب ). || (ص نسبی ) منسوب به سلب . (از فرهنگ فارسی معین ).
صلبیلغتنامه دهخداصلبی . [ ص ُ ] (ص نسبی ) منسوب به صلب که بطنی است از بنی سامة. (از الانساب سمعانی ).
صلبیفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] ویژگی خواهران یا برادرانی که فقط از جانب پدر مشترک باشند.۲. مربوط به پدر.۳. مربوط به یک نسل.