صیاحلغتنامه دهخداصیاح . [ ص َی ْ یا ] (ع اِ) بوی خوشی است یا سرشستنی است . (منتهی الارب ). عطر و قیل غِسل . (اقرب الموارد). || (ص ) بانگ کننده . (مهذب الاسماء). آنکه بسیار فریاد
صیاحلغتنامه دهخداصیاح . [ ص ِ / ص ُ ] (ع اِ) آواز بلند حسب طاقت . (منتهی الارب ). آواز. نوحه . فغان . (غیاث اللغات ). بانگ . (مهذب الاسماء). || (مص ) آواز کردن . (منتهی الارب ).
صیاحلغتنامه دهخداصیاح . [ص َی ْ یا ] (اِخ ) از ستارگان ، و از ثوابت و از صور شمالی است . حارس الشمال . راعی الشاء. عرقوب الاسد. طاردةالبرد. درک الاسد. بقار. گاوچران . رجوع به ثو
صیاحةلغتنامه دهخداصیاحة. [ ص َی ْ یا ح َ ] (اِخ ) خرماستانی است به یمامة. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
صیاحةلغتنامه دهخداصیاحة. [ ص َی ْ یا ح َ ] (اِخ ) خرماستانی است به یمامة. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
زیاطلغتنامه دهخدازیاط. [ زَی ْ یا ] (ع ص ) صَیّاح . (اقرب الموارد). صَیّاح و صیحه کننده و هنگامه ساز. (ناظم الاطباء).
قاعبلغتنامه دهخداقاعب . [ ع ِ ] (ع ص ) باران سخت چنانکه پوست از روی زمین ببرد. (مهذب الاسماء). || گرگ بابانگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). الذئب الصیاح . (تاج العر
مذماذلغتنامه دهخدامذماذ. [م َ ] (ع ص ) نیک بانگ فریادکن . (از منتهی الارب ). صیاح کثیرالکلام ، تأنیث آن مذماذة است . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). || ظریف محتال . (متن اللغة).
ساعاطسلغتنامه دهخداساعاطس . [ ] (اِخ ) ظاهراً از علمای حیل . او راست : کتاب الجلجل الصیاح . (از فهرست ابن الندیم ).