صیحةلغتنامه دهخداصیحة. [ ص َ ح َ ] (ع اِ) آواز بلند حسب طاقت . (منتهی الارب ). بانگ . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (غیاث اللغات ). شهقه . (تاج المصادر بیهقی ). فریاد. بانگ شدید. ج ، صیاح . || عذاب . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || (مص ) آواز کردن . (منتهی الارب ). بانگ کردن . (تا
سیههلغتنامه دهخداسیهه . [ هََ / هَِ ] (ص ) کنایه از زن بدکاره ، قحبه و فاحشه . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شحةلغتنامه دهخداشحة. [ ش ِح ْ ح َ ] (ع اِ) حالتی که در آن بخیلی کرده شود. یقال : اوصی فی صحته و شحته ؛ ای حالة التی یشح علیها. (منتهی الارب ). نفس شحة؛ ای شحیحة. (اقرب الموارد). رجوع به شحیح و شحیحة شود.
شحیحلغتنامه دهخداشحیح . [ ش َ ](ع ص ) حریص . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بخیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، شِحاح ، اءَشِحَّة، اَشِحّاء. (اقرب الموارد) : چون امیرش دید گفتش کای وقیح گویمت چیزی منه نامم شحیح . مولوی .<br
شععلغتنامه دهخداشعع. [ ش ُ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ شُعاع . (اقرب الموارد) (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به شعاع شود.
صيحةدیکشنری عربی به فارسیداد زدن , فرياد زدن , گريه (باصداي بلند) , جيغ زدن , ناگهاني گفتن , جيغ , فرياد , داد , فغان
صیحه کشیدنلغتنامه دهخداصیحه کشیدن . [ ص َ / ص ِ ح َ / ح ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) صیحه زدن . فریاد کشیدن . بانگ کردن . رجوع به صیحه و صیحه زدن شود.
صیحه زدنلغتنامه دهخداصیحه زدن . [ ص َ / ص ِ ح َ / ح ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) بانگ کردن . فریاد کشیدن . رجوع به صیحه و صیحه کشیدن شود.
فصیحةلغتنامه دهخدافصیحة. [ ف َ ح َ ] (ع ص ) مؤنث فصیح . ج ، فصاح ، فصائح ، (منتهی الارب ) فصیحات . (اقرب الموارد). رجوع به فصیح شود.