صیدنلغتنامه دهخداصیدن . [ ص َ دَ ] (ع اِ) کفتار. || روباه . (منتهی الارب ). نامی است روباه را. (مهذب الاسماء). || جانورکی است که در زمین خانه سازد و آنرا ناپدید کند. || چادر درشت بافت . || پادشاه . (منتهی الارب ).
آببذرافشانیhydro seeding, hydraulic seedingواژههای مصوب فرهنگستانکشت بذر ازطریق مخلوط کردن آن با آب و پاشیدن آن بر روی خاک
بذرپاشی هواییaerial seeding, aerial sowing, air seedingواژههای مصوب فرهنگستانپاشیدن تخم درختان جنگلی از هوا بهکمک بالگَرد یا هواپیمای سبک مخصوص، بهمنظور احداث جنگل در محل، پس از آمادهسازی بستر کاشت
خط تأمینtrap sidingواژههای مصوب فرهنگستانخط کوری که در امتداد یکی از خطوط فرعی ایستگاه قرار میگیرد تا امکان جایگیری قطار در کل آن خط فراهم شود
خط کناری خصوصیprivate sidingواژههای مصوب فرهنگستانخطی کناری که فرد یا شرکتی آن را خریداری یا اجاره کرده است
بختبندی 2seeding 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایند رتبهبندی در ورزشهای انفرادی یا تیمی برای تنظیم جدول مسابقات و دستهبندی تیمهای ورزشی براساس بخت اکتسابی برای انجام قرعهکشی و گروهبندی
صیدنهفرهنگ فارسی عمید[عربی: صَیدنَة] [قدیمی]۱. علمی که دربارۀ گیاهان دارویی و خاصیت آنها بحث میکند؛ گیاهشناسی.۲. فروش عطر، دارو، و گیاهان دارویی؛ داروفروشی؛ عطاری.۳. (اسم) کتاب داروشناسی.
صیدنةلغتنامه دهخداصیدنة. [ ص َ دَ ن َ ] (ع اِمص ) علم داروشناسی . (منتهی الارب ). صیدلة. گیاه شناسی . رجوع به صَیْدَلَة شود.
صیدنانیلغتنامه دهخداصیدنانی . [ ص َ دَ ] (اِخ ) عبداﷲبن الحسن الحاسب المنجم . او راست : کتاب شرح کتاب محمدبن موسی الخوارزمی در جبر. کتاب شرح کتاب محمدبن موسی در جمع و تفریق . کتاب فی صنوف الضرب و القسمة. (الفهرست ابن الندیم ص 390).
صیدنانیلغتنامه دهخداصیدنانی . [ ص َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به صیدنان . صیدلانی . پیلور. (منتهی الارب ) (تفلیسی ). || حشایشی . گیاه شناس . ج ، صیادنة. رجوع به صیدلان شود. || (اِ) جانوری که در زمین خانه سازد و ناپدید کند. (منتهی الارب ).
صیدنایالغتنامه دهخداصیدنایا. [ ص َ دَ ] (اِخ ) شهری است از اعمال دمشق ، مشهور به فراوانی تاک و شراب نیکو. (معجم البلدان ).
کفتارلغتنامه دهخداکفتار. [ ک َ ] (اِ) جانوری است صحرایی و درنده که به هندی هوندار گویند. (غیاث ) (آنندراج ). پستانداری است از راسته ٔ گوشتخواران که تیره ٔ خاصی را به نام کفتاران در این راسته به وجود می آورد. این جانور در اروپا و آسیا و مخصوصاً افریقا فراوان است . دندان بندیش شبیه گربه است ولی
چادرلغتنامه دهخداچادر.[ دَ / دِ / دُ ] (اِ) خیمه . سایبان . بالاپوش زنان . ردا. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پارچه ای که زنان برای پوشانیدن چهره و دستها و سایر اعضا و البسه بر روی همه ٔ لباسها پوشند. جامه ٔ رویین زنان . جامه
صیدنهفرهنگ فارسی عمید[عربی: صَیدنَة] [قدیمی]۱. علمی که دربارۀ گیاهان دارویی و خاصیت آنها بحث میکند؛ گیاهشناسی.۲. فروش عطر، دارو، و گیاهان دارویی؛ داروفروشی؛ عطاری.۳. (اسم) کتاب داروشناسی.
صیدنةلغتنامه دهخداصیدنة. [ ص َ دَ ن َ ] (ع اِمص ) علم داروشناسی . (منتهی الارب ). صیدلة. گیاه شناسی . رجوع به صَیْدَلَة شود.
صیدنانیلغتنامه دهخداصیدنانی . [ ص َ دَ ] (اِخ ) عبداﷲبن الحسن الحاسب المنجم . او راست : کتاب شرح کتاب محمدبن موسی الخوارزمی در جبر. کتاب شرح کتاب محمدبن موسی در جمع و تفریق . کتاب فی صنوف الضرب و القسمة. (الفهرست ابن الندیم ص 390).
صیدنانیلغتنامه دهخداصیدنانی . [ ص َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به صیدنان . صیدلانی . پیلور. (منتهی الارب ) (تفلیسی ). || حشایشی . گیاه شناس . ج ، صیادنة. رجوع به صیدلان شود. || (اِ) جانوری که در زمین خانه سازد و ناپدید کند. (منتهی الارب ).
صیدنایالغتنامه دهخداصیدنایا. [ ص َ دَ ] (اِخ ) شهری است از اعمال دمشق ، مشهور به فراوانی تاک و شراب نیکو. (معجم البلدان ).
چوپی رقصیدنلغتنامه دهخداچوپی رقصیدن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) رقص کردن با چوب و آن متداول است میان لران و بختیاری ها. رجوع به چوپی شود.
رقصیدنلغتنامه دهخدارقصیدن . [ رَ دَ ] (مص جعلی ) مصدر منحوت از رقص عربی . پای کوفتن . بازیگری کردن . کون و کچول کردن . پای بازی کردن . وشتن . (یادداشت مؤلف ). حرکاتی موزون همراه آهنگ موسیقی اجرا کردن . پای کوفتن . (فرهنگ فارسی معین ).- امثال :