صیدنانیلغتنامه دهخداصیدنانی . [ ص َ دَ ] (اِخ ) عبداﷲبن الحسن الحاسب المنجم . او راست : کتاب شرح کتاب محمدبن موسی الخوارزمی در جبر. کتاب شرح کتاب محمدبن موسی در جمع و تفریق . کتاب فی صنوف الضرب و القسمة. (الفهرست ابن الندیم ص 390).
صیدنانیلغتنامه دهخداصیدنانی . [ ص َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به صیدنان . صیدلانی . پیلور. (منتهی الارب ) (تفلیسی ). || حشایشی . گیاه شناس . ج ، صیادنة. رجوع به صیدلان شود. || (اِ) جانوری که در زمین خانه سازد و ناپدید کند. (منتهی الارب ).
راوق صیدنانیلغتنامه دهخداراوق صیدنانی . [ وَ ق ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن حسن حاسب منجم صیدنانی . او راست : کتاب الصیدنه . (از الفهرست ابن ندیم ). و ظاهراً لقب راوق نیز بمعنی تصفیه کننده و داروگر باشد.
راوق صیدنانیلغتنامه دهخداراوق صیدنانی . [ وَ ق ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن حسن حاسب منجم صیدنانی . او راست : کتاب الصیدنه . (از الفهرست ابن ندیم ). و ظاهراً لقب راوق نیز بمعنی تصفیه کننده و داروگر باشد.
راوق گرلغتنامه دهخداراوق گر. [ وَ گ َ ] (ص مرکب ) پالایشگر. پالاینده . تصفیه کننده . صافی گر. || داروگر. و نام راوق صیدنانی از آن است .
بلژیلغتنامه دهخدابلژی . [ ب ُ ] (اِ) پلچی . (یادداشت مرحوم دهخدا).- بلژی فروش ؛ پلچی فروش . صیدلانی . صیدنانی . (از مهذب الاسماء).
دواسازلغتنامه دهخدادواساز. [ دَ ] (نف مرکب ) دواسازنده . داروگر. داروساز.صیدلانی . صیدنانی . (یادداشت مؤلف ). داروگر. کسی که داروها سازد و با هم ترکیب کند. (از ناظم الاطباء).
حشاشلغتنامه دهخداحشاش . [ ح ُش ْ شا ] (ع ص ، اِ) گردآرندگان حشیش . || گیاه شناسان پیله ور. صیدنانی . صیدلانی . عشاب . سحار. شجار. نباتی .
راوق صیدنانیلغتنامه دهخداراوق صیدنانی . [ وَ ق ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن حسن حاسب منجم صیدنانی . او راست : کتاب الصیدنه . (از الفهرست ابن ندیم ). و ظاهراً لقب راوق نیز بمعنی تصفیه کننده و داروگر باشد.