لغتنامه دهخدا
صور. [ ص َ ] (ع مص ) بانگ کردن . || کژ کردن و میل دادن یا شکستن چیزی را. (منتهی الارب ). بچسبانیدن [ میل دادن ] . (ترجمان علامه ٔجرجانی ترتیب عادل ) (تاج المصادر بیهقی ). || متوجه کردن کسی را. (منتهی الارب ). || پاره کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || (مص ) روی آوردن . || (ا