ضامن درِ موتورbonnet safety-catch, bonnet safetyواژههای مصوب فرهنگستانزبانهای عموماً قلابمانند که ازطریق قفل شدن به قطعۀ ثابت روی بدنه، در موتور را بسته نگه میدارد
دامن دامنلغتنامه دهخدادامن دامن . [ م َ م َ ] (ق مرکب ) چندین دامن پر: دامن دامن اشک ؛ گریه ٔ بسیار. دامن دامن گل چیدن ؛ فراوان گل چیدن .
دامنلغتنامه دهخدادامن . [ م َ ] (اِ) دامان . ذیل . (دهار). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه . قسمت پایین قبا و غیره از سوی پیش . قسمت سفلای قبا و غیره از قدام . قسمت پایین جامه . رفل . (منتهی الارب ). قسمت پیش از کمر بپایین هر جامه چون پیر
دامنلغتنامه دهخدادامن . [ م َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه خواش به بمپور میان تیغاب و ایرانشهر. در 138هزارگزی خواش .
دامینلغتنامه دهخدادامین . (اِخ ) نام ده مرکز دهستان دامین از بخش مرکزی شهرستان ایرانشهر است . و آن در 19هزارگزی شمال ایرانشهر و کنار شوسه ٔ ایرانشهر به خاش واقع است . سردسیر و کوهستانی است و دارای 60 سکنه . آب آن از رودخانه و
رهاساز درِ موتورbonnet release, hood releaseواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای برای آزاد کردن ضامن درِ موتور از داخل خودرو
ضامنفرهنگ فارسی عمید۱. عهدهدار غرامت؛ کفیل؛ ملتزم.۲. (حقوق) کسی که میپذیرد بدهکار یا گناهکار را در موقع معیّن به دادگاه تحویل دهد.۳. نوعی وسیلۀ دکمهمانند در برخی وسایل، بهویژه در نوعی چاقو.⟨ ضامن آهو: [عامیانه] لقب امام رضا.⟨ ضامن دَرَک: (حقوق) کسی که بپذیرد که هرگاه عیبونقص یا ای
ضامنلغتنامه دهخداضامن . [ م ِ ] (ع ص ، اِ) پذیرفتار. (دهار). پذرفتار. (منتهی الارب ) (دهار). کفیل . (منتهی الارب ). حَمیل . تاوان دار. (دهار) (مؤیدالفضلا). پایندان . (مهذب الاسماء). ضَمین . ج ، ضوامن (منتهی الارب )، ضامنون ، ضُمناء. (مهذب الاسماء) : دریغ اریارق که اقل
ضامندیکشنری فارسی به انگلیسیbail, bailsman, bondsman, guarantee, guarantor, ratchet, sponsor, surety, tripper, voucher
حاضرضامنلغتنامه دهخداحاضرضامن . [ ض ِ م ِ ] (اِ مرکب ) کسی که کفالت بحاضر کردن کسی کند، بعربی او را کفیل النفس و زعیم النفس گویند. (آنندراج از نفایس اللغات ).
تضامنلغتنامه دهخداتضامن . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) در اصطلاح فارسی امروزین ، ضامن یکدیگر شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تضامن در «شرکت تضامنی » و امثال آن از کلمات مجعول است . در کتب لغت بجای آن تضمین و تضمن را قید کرده اند. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات سال اول شماره ٔ 2</span
تضامنفرهنگ فارسی عمید۱. کفیل و ضامن یکدیگر شدن.۲. (اسم) (حقوق) نوعی تعهد و شراکت مالی که هریک از اعضا حق دریافت تمامی طلب و مسئولیت پرداخت تمامی بدهی را داشته باشد.
ضامنفرهنگ فارسی عمید۱. عهدهدار غرامت؛ کفیل؛ ملتزم.۲. (حقوق) کسی که میپذیرد بدهکار یا گناهکار را در موقع معیّن به دادگاه تحویل دهد.۳. نوعی وسیلۀ دکمهمانند در برخی وسایل، بهویژه در نوعی چاقو.⟨ ضامن آهو: [عامیانه] لقب امام رضا.⟨ ضامن دَرَک: (حقوق) کسی که بپذیرد که هرگاه عیبونقص یا ای