ترکیب ضدزنگrust-preventive compoundواژههای مصوب فرهنگستانپوششی موقت حاوی بازدارندههای خوردگی و دیگر مواد افزودنی برای محافظت از سطوح آهنی و فولادی در برابر محیطهای خورنده در هنگام ساخت یا نگهداری یا استفاده
روغنهای ضدزنگrustproofing oilsواژههای مصوب فرهنگستانروغنهایی که برای محافظت از زنگزدگی سطوح آهنی یا فولادی در هنگام انبار کردن و حملونقل به کار میروند
ضدِزنگسازی فسفاتیphosphate rustproofingواژههای مصوب فرهنگستانایجاد پوششهای فسفاتی ضخیم همراه با یک روغن یا واکس برای محافظت سطح فولاد از زنگزدگی
دیدزنلغتنامه دهخدادیدزن . [ زَ ] (نف مرکب ) دیدزننده . آنکه قیمت و یا وزن و یا مخارج چیزی را تخمین کند. خارص . حازر. حراز. خراص . (از یادداشت مؤلف ).
ضدِزنگسازی فسفاتیphosphate rustproofingواژههای مصوب فرهنگستانایجاد پوششهای فسفاتی ضخیم همراه با یک روغن یا واکس برای محافظت سطح فولاد از زنگزدگی
آیینة علامتدهیsignaling mirror, heliographواژههای مصوب فرهنگستانقطعهفلزی ضدزنگ و صیقلی برای استفاده و علامتدهی به کمک نور خورشید در مواقع اضطراری در قایق نجات
ضدِزنگسازی فسفاتیphosphate rustproofingواژههای مصوب فرهنگستانایجاد پوششهای فسفاتی ضخیم همراه با یک روغن یا واکس برای محافظت سطح فولاد از زنگزدگی