دربدریلغتنامه دهخدادربدری . [ دَ ب ِ دَ ] (حامص مرکب ) دربدربودن . صفت و حالت دربدر. آوارگی . پریشانی . نداشتن جا و محل اقامت ثابت از خود. بی خانمانی . و رجوع به دربدر شود.
ضربدریواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) تایَنی، تایه ای. از ریشۀ "تاییدن" به چَمِ (معنیِ) "ضرب کردن". برای نمونه، "چهار پیچِ چرخ را ضربدری ببندیم" به پارسی می شود "چهار پیچِ چرخ را تایَنی ببندیم".
بافت ضربدریdecussate textureواژههای مصوب فرهنگستانریزبافتی در سنگهای دگرگونی که در آن بلورهای همجوار بهصورت نامنظم و در جهتهای متقاطع قرار گرفتهاند
آرایش ضربدریweaving configurationواژههای مصوب فرهنگستاننحوۀ طراحی خطهای عبور و چگونگی امتداد یافتن آنها در محدودۀ ضربدری