دغفلغتنامه دهخدادغف . [ دَ ] (ع مص ) گرفتن بسیار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخت شدن گرما بر کسی . (از اقرب الموارد).
ضغولغتنامه دهخداضغو. [ ض َغ ْوْ ] (ع مص ) سست و کوفته گردیدن . || ناراستی کردن و خیانت کردن مُقامر. || نالیدن و بانگ کردن گربه و مانند آن . (منتهی الارب ). بانگ کردن روباه . (تاج المصادر).
ضغیفةلغتنامه دهخداضغیفة. [ض َ ف َ ] (ع اِ) نضارت و تازگی تره . یقال : ضغیفة من بقل ؛ اذا کانت الروضة ناضرة متخیلة. (منتهی الارب ).
ضعيفدیکشنری عربی به فارسیضغيف , کم زور , ناتوان , عاجز , سست , نحيف , بي دوام , شل و ول , ناک , نازک , شکننده , زودگذر , سست در برابر وسوسه شيطاني , گول خور , بي مايه , ضعيف , بي حال , اهسته , خمار , بي زور , کم دوام , کم بنيه , کم رو , اسيب پذير
افغانواژهنامه آزادفریاد، فغان، ناله، زاری، غوغا، فریاد از درد مصیبتی. همچنان نام قبیله یی است در مناطق مرزی بین افغانستان و پاکستان که شکل معرب اوغان می باشد شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست حافظ مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست حافظ آن با
ضغیفةلغتنامه دهخداضغیفة. [ض َ ف َ ] (ع اِ) نضارت و تازگی تره . یقال : ضغیفة من بقل ؛ اذا کانت الروضة ناضرة متخیلة. (منتهی الارب ).