غزال اَبلقGazella damaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان با جثۀ بزرگ که بخشاعظم بدن آن قهوهای مایل به قرمز و صورت و کفل و قسمت زیرین بدن آن سفید است و لکهای سفید بر روی گلو دارد
تیزشاخ افریقاییOryx dammahواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان که بدنش کرمرنگ، اما بخش بالایی سر و گردن و پایین شانهها قهوهای مایل به قرمز است و شاخهایی طویل و نوکتیز و متمایل به عقب دارد
بادگیر سپر جلوair dam, bumper air damواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای در زیر سپر جلو که ضمن کاهش جریان هوا در زیر خودرو، باعث کاهش پسار و برار وارد بر خودرو میشود
ضميردیکشنری عربی به فارسیوجدان , ضمير , ذمه , باطن , دل , هوشيار , بهوش , اگاه , باخبر , ملتفت , وارد
ضمیرفرهنگ فارسی عمید۱. باطن انسان؛ اندرون دل.۲. اندیشه و راز نهفته در دل.۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمه یا حرفی که بهجای اسم قرار میگیرد و دلالت بر شخص یا شیء میکند.⟨ ضمیر منفصل: (ادبی) در دستور زبان، ضمیری که بهتنهایی ذکر میشود، مانند من، تو، او، و آن.⟨ ضمیر متصل: (ادبی) در دستو
ضمینفرهنگ فارسی عمید۱. ضمان؛ کفیل؛ عهدهدار غرامت؛ پایندان.۲. بیمار زمینگیر که گرفتار بیماری دائم باشد.
ضمیرفرهنگ فارسی عمید۱. باطن انسان؛ اندرون دل.۲. اندیشه و راز نهفته در دل.۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمه یا حرفی که بهجای اسم قرار میگیرد و دلالت بر شخص یا شیء میکند.⟨ ضمیر منفصل: (ادبی) در دستور زبان، ضمیری که بهتنهایی ذکر میشود، مانند من، تو، او، و آن.⟨ ضمیر متصل: (ادبی) در دستو
ضمینفرهنگ فارسی عمید۱. ضمان؛ کفیل؛ عهدهدار غرامت؛ پایندان.۲. بیمار زمینگیر که گرفتار بیماری دائم باشد.
ضمیرلغتنامه دهخداضمیر. [ ض َ ] (اِخ ) تقی الدین . شاعر ایرانی . نخست شغل حلوافروشی داشت ، سپس بهندوستان رفت و توانگر گشت . این بیت او راست :بیستون را چون در خیبر به زور تیشه کندعشق رنگ حیدری بر بازوی فرهاد بست .(از قاموس الاعلام ترکی ).
فرضمیلغتنامه دهخدافرضمی . [ ف ِ ض ِ می ی ] (ع ص ) شتر بزرگ شدیدالوطی . (منتهی الارب ). بعیر فِرضِمی ّ؛ عظیم شدیدالوطء. (اقرب الموارد).
خودهضمیautodigestionواژههای مصوب فرهنگستانکاهش مقدار زیستتوده در نتیجۀ سوختوساز مواد در درون یاخته یا مواد ذخیره