خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضواری
/zavāri/
معنی
= ضاری
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضواری
لغتنامه دهخدا
ضواری . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضاری .
-
ضواری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی جمعِ ضاری] [قدیمی] zavāri = ضاری
-
واژههای همآوا
-
زواری
لغتنامه دهخدا
زواری . [ زَ ] (حامص ) بیمارداری . پرستاری بیمار. شغل زَوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خدمت . (از فهرست ولف ) : یکی دختری از نژاد کیان زبهر زواریش بسته میان . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 1100).بدو گفت اینک ترا خان و مان زواری بر این بسته تا جاودا...
-
جستوجو در متن
-
ضاری
لغتنامه دهخدا
ضاری . (ع ص ) در پی صید دونده (سگ ومانند آن ). سگ بچه ٔ دوان . (منتهی الارب ). سگ شکاری . (مهذب الاسماء) : هنگام کار در غلبه و اقتحام سباع ضاری اندر شکار. (جهانگشای جوینی ). ج ، ضواری : کلب ٌ ضار؛ سگ حریص بشکار و سگ در پی صید رونده . || خون روان . (م...