خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ذو
لغتنامه دهخدا
ذو. (ع اِ) با. خداوند. صاحب . دارا. مالک . یقال فلان ذوکذا؛ ای صاحبه . (مهذب الاسماء). ذوالجلال و الاکرام . ذوذوابة. ذواربعة اضلاع . ذوحب . ذونسب . ذوفن . ذوفنون . ذوالریاستین . ذوالأثر.و در حالت نصب ذا و در حال جر ذی آرند و تثنیه ٔ آن ذوان ، ذَوَین...
-
زو
لغتنامه دهخدا
زو. (اِخ ) نام ولایتی که آن را زوزن بر وزن سوزن گویند. (برهان ).مخفف زوزن نیز گفته اند. (فرهنگ رشیدی ). مخفف زوزن که نام ولایتی است نیز آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
زو
لغتنامه دهخدا
زو. (حرف اضافه + ضمیر) از او. از وی . (فرهنگ فارسی معین ). مخفف از او. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از او. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : مرغ دیدی که بچه زو ببرندچاوچاوان درست چونان است . رودکی (یادداشت ایضاً).آن ساعدی که خون بچکد زو ز نازکی گر برزنی بر ا...
-
زو
لغتنامه دهخدا
زو. (ق ) مخفف زود است که تعجیل و شتاب باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). زود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)(فرهنگ فارسی معین ). مخفف زود. (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ). مخفف زود که جلد و شتاب است . (غیاث ). شتاب و تیز و چالاک و زود و جلد. (ناظم الاطباء)...
-
زو
لغتنامه دهخدا
زو. [ زَ ] (اِخ ) نام پسر طهماسب است که در ایران پنج سال پادشاهی کرد. (برهان ). پسر طهماسب که در ایران پنج سال پادشاهی کرد. (فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ... گویند که در عراق نهر آبی جاری کرده و شهری و جایی ساخته که بنام وی آن نهر را ز...
-
زو
لغتنامه دهخدا
زو. [ زَ / زُو ] (اِ) دریا را گویند و به عربی بحر خوانند. (برهان ). ژو. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). دریا. بحر. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). دریا. (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (اوبهی ) : مرد ملاح تیز اندک رو راند بر باد کشت...
-
زو
لغتنامه دهخدا
زو. [ زَوو ] (ع اِ) دو حریف با هم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : جاءفلان زواً؛ اذا جاء هو و صاحبه . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || جفت . خلاف تَوّ. || قضا و قدر. || نوعی از کشتی که از ساخت متوکل است . (منتهی ا...
-
زو
لغتنامه دهخدا
زو. [ زَوو ] (ع مص ) زُوی َ علیه زَوّاً (مجهولاً)؛ ای قُضی و قُدِّرَ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
زو
لغتنامه دهخدا
زو. [ زُو ] (اِخ ) دهی از دهستان سملقان است که در بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع است و 297 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
فیضوضی
لغتنامه دهخدا
فیضوضی . [ ف َ ضو ضا ] (ع ص ) فیضوضاء. فوضوضاء. رجوع به این دو کلمه شود.
-
ضوبان
لغتنامه دهخدا
ضوبان . [ ضو / ض َ ] (ع ص ) ضؤبان . (منتهی الارب ). شتر قوی توانا و پرگوشت (واحد و جمع برابر است ). (منتهی الارب ).
-
فوضوضی
لغتنامه دهخدا
فوضوضی . [ ف َ ضو ضا ] (ع ص ) فوضوضاء. (اقرب الموارد). رجوع به فوضوضاء شود.
-
غضوضة
لغتنامه دهخدا
غضوضة. [ غ ُ ضو ض َ ] (ع مص ) تازه روی گردیدن : غض ّ فلان غضاضة و غضوضة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تازه شدن .(تاج المصادر بیهقی ). غضوضة گیاه و جز آن ؛ نضارت و طراوت آن ، و صفت وی غض ّ می آید. (از اقرب الموارد).
-
رضو
لغتنامه دهخدا
رضو. [ رَ ضُوْ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاخک بخش جویمند حومه ٔ شهرستان گناباد. سکنه ٔ آن 252 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و ابریشم و زعفران . صنایع دستی زنان قالیچه بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) .