ضیعلغتنامه دهخداضیع. [ ض َ / ضی ] (ع مص ) ضیاع . ضَیعة. هلاک شدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). تلف گردیدن . || بی تیمار و هیچکاره گردیدن . (منتهی الارب ).
ذیعلغتنامه دهخداذیع. [ ذَ ] (ع مص ) ذیوع . ذیعان : ذیع خبر؛ پراکنده شدن آن . ذیوع آن . فاش شدن آن . آشکار شدن خبر. (زوزنی ). بگستردن خبر. || آشکار کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
ضیاءالدینلغتنامه دهخداضیاءالدین . [ ءُ د د ] (اِخ ) محمد (خواجه ...). پدر دستور قابل فاضل خواجه فضل الدین محمود. از صنادید کرمان بود و اباًعن جد منصب مقدمی و پیشوائی ملک کرمان بلکه و
ضیاءالدینلغتنامه دهخداضیاءالدین . [ ءُ د د ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم منادی . رجوع به محمدبن ابراهیم ... شود.
ضیاءالدینلغتنامه دهخداضیاءالدین . [ ءُ د د ] (اِخ ) محمدبن ابی نصربن شهید الغزنوی . رجوع به محمدبن ابی نصر... شود.
ضیاءلغتنامه دهخداضیاء. (اِخ ) اصفهانی . معاصر شاه عباس ماضی و از کُتّاب دیوان بوده است . هدایت در مجمع الفصحا گوید : اسمش میرزا نوراﷲ از قریه ٔ کفران رودشتین من بلوکات تسعه ٔ اص
ضیاءلغتنامه دهخداضیاء. (ع اِ) ضِواء. (منتهی الارب ). روشنی . روشنائی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). سو. سنا. تاب (در مهتاب ، چنانکه نور شید است در خورشید). روشنائی ذاتی ، چنان
ضیاءالدینلغتنامه دهخداضیاءالدین . [ ءُ دد ] (اِخ ) محمود الکابلی (حکیم )... عوفی گوید: از احداث شعرا و افاضل ائمه در غزنین بنزدیک داعی اختلاط داشتی و بمجاورت او استیناسی حاصل آمدی و