طادلغتنامه دهخداطاد. (ع ص ) گران از هر چه باشد. || شتر خواهان ماده . (منتهی الارب ). شتر مست . اشتر گشن خواه .
طادیةلغتنامه دهخداطادیة. [ ی َ ] (ع ص )مقلوب واطدَة، ثابت ِ دیرینه . یقال ، عادَة طادِیة؛ ای ثابته قدیمة. ج ، طیادِی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تفرشلغتنامه دهخداتفرش . [ ت َ رِ / رَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش طرخوران شهرستان اراک است و منطقه ٔ آبادان و حاصل خیزی است . این دهستان از 29 قریه تشکیل شده ، 21 هزار تن سکنه دارد و طرخورا
طادیةلغتنامه دهخداطادیة. [ ی َ ] (ع ص )مقلوب واطدَة، ثابت ِ دیرینه . یقال ، عادَة طادِیة؛ ای ثابته قدیمة. ج ، طیادِی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
منطادلغتنامه دهخدامنطاد. [ م ُ ] (ع ص ) بناء منطاد؛بنای بلند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) قبه ٔ هوائی که به آسمان بالا رود. (المنجد) (از اقرب الموارد). بالن . بالون .
مصطادلغتنامه دهخدامصطاد. [ م ُ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) شکارکننده . (ناظم الاطباء).
منطاددیکشنری عربی به فارسیسفينه ء هوايي , بالون , بادکنک , با بالون پروازکردن , مثل بالون , قابل هدايت , کشتي هوايي , بالن