طاغوتیفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرکش، متعدی، بیدادگر، ستمگر، ظالم ≠ دادگر، عادل ۲. سرکش، مستکبر ≠ مستضعف ۳. استکبار ۴. سلطنتطلب ۵. اشرافی، پرتحمل، پرزرق وبرق
تایغوتلغتنامه دهخداتایغوت . (اِخ ) پسر شیرامون نویان پسر جورماغون است که به دستور غازان خان وی را در سه گنبد به یاسا رسانیدند. رجوع به تاریخ غازانی چ کارل یان ص 104 شود .
طاغوتفرهنگ فارسی عمید۱. متعدی؛ سرکش.۲. شیطان که انسان را از راه راست باز دارد.۳. هرچیز باطل که آن را پرستش کنند؛ هر معبودی جز خدا؛ بت؛ صنم.
طاغوتلغتنامه دهخداطاغوت . (ع اِ) لات . عزی . بت . (منتهی الارب ). نصب . بدّ نصب . صنم . وثن . جبت . || جادوگر. ساحر. شیطان . دیو. جادو. کاهن . || هر باطل . (منتهی الارب ). || هر چه جز خدا که آن را پرستند. (منتهی الارب ). هرچه آن را پرستند جز خدای عز و جل . (زمخشری ). آنچه پرستند بجز خدای تعالی
مستکبرفرهنگ مترادف و متضاد۱. استثمارگر، امپریالیست، سرمایهدار، طاغوتی ۲. گردنکش ۳. متکبر، مغرور ≠ مستضعف ۴. زورگو، قدرتطلب ۵. جهانخوار
موکوللغتنامه دهخداموکول . [ م َ ] (ع ص ) به دیگری سپرده . (منتهی الارب ). امر موکول ؛ کار به دیگری سپرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاری که به دیگری سپرده شده باشد. (آنندراج ): زعامت آن ملاعین با طاغوتی که به یحیی معروف بود موکول . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span cla
طاغوتلغتنامه دهخداطاغوت . (ع اِ) لات . عزی . بت . (منتهی الارب ). نصب . بدّ نصب . صنم . وثن . جبت . || جادوگر. ساحر. شیطان . دیو. جادو. کاهن . || هر باطل . (منتهی الارب ). || هر چه جز خدا که آن را پرستند. (منتهی الارب ). هرچه آن را پرستند جز خدای عز و جل . (زمخشری ). آنچه پرستند بجز خدای تعالی