طائفیلغتنامه دهخداطائفی . [ ءِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به طائف . || و ظاهراً نام طعامی یا حلوائی بوده است : و ان زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون ازوچو غری خوردی همی و طائفی و لیولنگ . غمناک (از فرهنگ اسدی ). || قسمی انگور که آن را خا
طافیلغتنامه دهخداطافی . (اِخ ) ناحیتی است به هندوستان با شهرهای آبادان ، و نعمت فراخ ، و مردمانش اسمرند و سپید. (حدود العالم ).
طافیلغتنامه دهخداطافی . (ع ص ) بر آب برآینده . (منتهی الارب ). آنچه بر سر آب از سبکی و لطافت بالا برآید. ضد راسب . (غیاث اللغات ). آنچه بر روی آب ایستد. بر سر آب آمده مانند ماهی مرده ٔ در آب . رجوع به ج 2 ص 229 دُکری شود. ||
دوطایفگیلغتنامه دهخدادوطایفگی . [ دُ ی ِ ف َ / ف ِ ] (حامص مرکب ) دوطایفه بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || اختلاف . دوگانگی . دودستگی .