طبقاتلغتنامه دهخداطبقات .[ طَ ب َ ] (ع اِ) ج ِ طبقة. مراتب . درجات . پایه ها. جماعتی از مردمان . (تاریخ بیهقی ): طبقات الناس ؛ اجناس مختلفه از مردم . (منتهی الارب ). گروه ها. دسته ها : و ندیدم او را [ بوالعسکر ] هیچوقت در مجلس سلطان بخوردن شراب و بچوگان و دیگر چیزها، چن
طبقاتفرهنگ مترادف و متضاد۱. اشکوبهها، طبقهها، مرتبهها ۲. درجهها، پایهها، مراتب ۳. گروهها، جماعات ۴. ترجمان احوال (دانشمندان)
طبقات اجتماعلغتنامه دهخداطبقات اجتماع . [ طَ ب َ ت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مردمی که از نظر وضع اجتماعی و اقتصادی با هم متفاوتند. مقریزی در رساله ٔ اغاثةالامة بکشف الغمة طبقات اجتماع را بدینسان تقسیم کرده است : 1 - اهل دولت . 2</
طائفةدیکشنری عربی به فارسیطبقه , صنف , قبيله , طبقات مختلف مردم هند , نام گذاري , تسميه , لقب يا عنوان , طبقه بندي , مذهب , واحد جنس , پول , فرقه , مسلک , حزب , دسته , دسته مذهبي , مکتب فلسفي , بخش , قسمت , بريدن , قسمت کردن
طبقاتلغتنامه دهخداطبقات .[ طَ ب َ ] (ع اِ) ج ِ طبقة. مراتب . درجات . پایه ها. جماعتی از مردمان . (تاریخ بیهقی ): طبقات الناس ؛ اجناس مختلفه از مردم . (منتهی الارب ). گروه ها. دسته ها : و ندیدم او را [ بوالعسکر ] هیچوقت در مجلس سلطان بخوردن شراب و بچوگان و دیگر چیزها، چن
طبقاتفرهنگ مترادف و متضاد۱. اشکوبهها، طبقهها، مرتبهها ۲. درجهها، پایهها، مراتب ۳. گروهها، جماعات ۴. ترجمان احوال (دانشمندان)
طبقاتلغتنامه دهخداطبقات .[ طَ ب َ ] (ع اِ) ج ِ طبقة. مراتب . درجات . پایه ها. جماعتی از مردمان . (تاریخ بیهقی ): طبقات الناس ؛ اجناس مختلفه از مردم . (منتهی الارب ). گروه ها. دسته ها : و ندیدم او را [ بوالعسکر ] هیچوقت در مجلس سلطان بخوردن شراب و بچوگان و دیگر چیزها، چن
طبقاتفرهنگ مترادف و متضاد۱. اشکوبهها، طبقهها، مرتبهها ۲. درجهها، پایهها، مراتب ۳. گروهها، جماعات ۴. ترجمان احوال (دانشمندان)