طبوعلغتنامه دهخداطبوع . [ طَب ْ بو ] (ع اِ) جانورکی است زهردار. || قسمی از بوزینه که گزیدنش را درد سخت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنبنده ای است . گویند دیوه ای است . (مهذب الاسماء). || دانه ٔ سمی است که از گزیدن آن درد بسیار بهم میرسد. (فهرست مخزن الادویه ).
دشواژهtaboo wordواژههای مصوب فرهنگستانواژههایی که بیان آنها در نزد قومی به دلایل مذهبی یا رعایت ادب پسندیده نیست
بسامدهای ممنوعtaboo frequenciesواژههای مصوب فرهنگستانبسامدهای مورد استفادۀ گروهی از نیروهای خودی که، به دلیل اهمیت آن، سایر نیروهای خودی باید از تداخل در آن پرهیز کنند
تبوئةلغتنامه دهخداتبوئة. [ ت َ وِ ءَ ] (ع مص ) کسی را بجائی فرود آوردن . (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). جای دادن .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ). جای دادن زن در خانه ٔ خالی .(تعریفات ). || نیزه سوی کسی راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ). راست کردن نیزه بسوی کسی . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنن
تبوعلغتنامه دهخداتبوع . [ ت َ ب َوْ وُ ] (ع مص ) اندازه گرفتن ریسمان با گشادن دو دست . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). قولاج کردن به چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انباع الحبل و تبوع بمعنی واحد. (تاج العروس ج 5 ص <span class="hl" dir="lt
تبوع الشمسلغتنامه دهخداتبوع الشمس . [ ت َب ْ بو عُش ْش َ ] (ع اِ مرکب ) بادی است که بعد طلوع آفتاب در مهاب مختلفه میوزد و در آخر بمهب صبا رجوع میکند. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و عرب آن را ناخوش دارند. (اقرب الموارد).
ناخوشایندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام طبوع، ناپسند، ناپسندیده، نفرتانگیز، دافع [دافعه]، بدنما، زننده، چندشآور، مشمئزکننده، تهوع آور، مکروه، نفرت انگیز قبیح، مستهجن، توهینآمیز ترسناک معیوب، نااصیل، بدجور، بازاری، نامرغوب
نامطبوعلغتنامه دهخدانامطبوع . [ م َ ] (ص مرکب ) ناپسند. ناگوار. نامقبول . ناخوش . مکروه . آنچه طبیعت از آن نفرت دارد. بر خلاف طبیعت و درشت . (ناظم الاطباء). ناخوشایند : لاجرم در بزرگی نامقبول و نامطبوعند. (گلستان ). || بی رحم . || بیقدر. حقیر. (ناظم الاطباء). || به چاپ نا
مطبوعلغتنامه دهخدامطبوع . [ م َ ] (ع ص ) خوش آینده و مرغوب طبع. (غیاث ) (آنندراج ). خوش آیندو خنیده و موافق میل و موافق طبع و مرغوب طبع و دلنشین و دلچسب و مقبول و خوشگل . (ناظم الاطباء). مرغوب .مطابق میل . مطابق طبع. خوش آیند. دل پسند. خاطرپسند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :</