طرطرلغتنامه دهخداطرطر. [ طَ طَ ] (اِخ ) موضعی است به شام . (منتهی الارب ). قریه ای است به وادی بُطنان که همان وادی بُزاعه ٔ نزدیک حلب باشد، و آن را طلطل نیز گویند، و طرطر در شعر امروءالقیس آمده است . (معجم البلدان ج 6 ص 61).<
طرطرلغتنامه دهخداطرطر. [ طُ طُ ] (ع اِ فعل ) فعل امر است جهت همسایگی بیت اﷲ الحرام و همیشگی بر آن . (منتهی الارب ). امرٌ بمجاورة البیت الحرام و الدوام علیها. (اقرب الموارد).
ترترلغتنامه دهخداترتر. [ ] (اِخ ) رودی است در بردع . رجوع به نزهةالقلوب ص 105 شود. پورداود آرد: یکی از شهرهای بزرگ و معروف اران که امروزه دهی است در میان خرابه ، در کنار رود ترتر موسوم است به بردع (برذعه ، بردعه )، این اسم معرب پرتو می باشد... (یسنا ج <span c
ترترلغتنامه دهخداترتر. [ ت ِ ت ِ ] (اِ صوت ) نام آواز بیرون شدن فضول ، چنانکه از مسهل خورده یا بیمار اسهال . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
طرطیرلغتنامه دهخداطرطیر. [ طَ ] (معرب ، اِ) به عربی دُردی خمر است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). طرطق .
طرطرةلغتنامه دهخداطرطرة. [ طَ طَ رَ ] (ع مص ) گفتن و ناکردن . || بسوی خود خواندن بز را برای دوشیدن . || طرطرةُالقطا؛ آواز قطا. (منتهی الارب ). آواز مرغ سنگخوار. || بلند کردن دم . || توده کردن . جمع کردن . (دزی ج 2 ص 36).
طرطری هندیلغتنامه دهخداطرطری هندی . [ طَ طَ ی ِ هَِ ] (اِخ ) هدایت آرد: از حکما و بلغای هندوستان است . تقی اوحدی نوشته که در مجموعه ای شش هفت قصیده ٔ نیکو به اسم او دیده ام . بهر حال از او میباشد:هست گوئی عارض آن ترک زیبا آفتاب گر بود ممکن که دارد برج دیبا آفتاب وصل او خواهد ز ایزد مهر
طرطرةلغتنامه دهخداطرطرة. [ طَ طَ رَ ] (ع مص ) گفتن و ناکردن . || بسوی خود خواندن بز را برای دوشیدن . || طرطرةُالقطا؛ آواز قطا. (منتهی الارب ). آواز مرغ سنگخوار. || بلند کردن دم . || توده کردن . جمع کردن . (دزی ج 2 ص 36).
طرطری هندیلغتنامه دهخداطرطری هندی . [ طَ طَ ی ِ هَِ ] (اِخ ) هدایت آرد: از حکما و بلغای هندوستان است . تقی اوحدی نوشته که در مجموعه ای شش هفت قصیده ٔ نیکو به اسم او دیده ام . بهر حال از او میباشد:هست گوئی عارض آن ترک زیبا آفتاب گر بود ممکن که دارد برج دیبا آفتاب وصل او خواهد ز ایزد مهر