طرفدیکشنری عربی به فارسیعضو , عضو بدن , دست يا پا , بال , شاخه , قطع کردن عضو , اندام زبرين , اندام زيرين , خوش گذراني , تجمل عياشي , عيش , نعمت
طَّرْفِفرهنگ واژگان قرآننگاه و چشم برگرداندن - جانب (قاصرات الطرف کنايه است از اين که : نگاه کردن آنان با کرشمه و ناز است و بعضي از مفسرين گفتهاند : حوريان فقط به همسران خود نگاه ميکنن
جبههگیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ی، سوگیری، عدم بیطرفی، تمایل، گرایش، رغبت، علاقه جانبداری، طرفداری، شیفتگی، طرف کسیرا گرفتن، بهعقیده خاصیمتمایل بودن عدم توازن، نابرابری
روفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. رخ؛ چهره؛ رخسار؛ صورت.۲. [مقابلِ پشت] سطح و طرف بیرون چیزی.۳. [عامیانه، مجاز] بیپروایی؛ گستاخی: عجب رویی داری!.۴. [عامیانه، مجاز] حیا.۵. وجه؛ شکل: ◻︎ چو دری
گرفتنلغتنامه دهخداگرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ](مص ) از ریشه ٔ پارسی باستان گرب اگاربایام (اتخاذکردن ، گرفتن )، ریشه ٔ اوستایی گراب ژریونایتی ، پهلوی گرفتن ، هندی باستان گرابه ، کردی گر
انداختنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. رها کردن چیزی از بالا به پایین.۲. پرتاب کردن: سنگ انداختن.۳. گستردن؛ پهن کردن: فرش انداخت.۴. به دور افکندن.۵. در جای خود قرار دادن: در را جا انداخت.۶. درون چ
غازانلغتنامه دهخداغازان . (اِخ ) فرزند ارغون بن اباقابن هولاکوبن تولوی بن چنگیز، هفتمین ایلخانان مغولی (از هلاکو ببعد) ایران است که از سال 694 تا سال 703 هَ . ق . فرمانروای کشور