طرقطیلغتنامه دهخداطرقطی . [ طُ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه نو بخش کلات شهرستان مشهد در 65هزارگزی جنوب خاوری کبودگنبد. دره . محصول آنجا غلات و سیب زمینی . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9</spa
ترکتالغتنامه دهخداترکتا. [ ت َ ] (اِخ ) از دیه های سدن رستاق مازندران . و رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 126 و ترجمه ٔ وحید ص 169 شود.
ترکتالغتنامه دهخداترکتا. [ ت ِ ک ُ ] (اِ) لفظی است هندی که ترکیبی از زنجبیل و فلفل گرد، سازند. (از الفاظالادویه ص 73).
تراکضلغتنامه دهخداتراکض . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) بهم ستور دوانیدن . (زوزنی ). دوانیدن اسبان را بسوی چیزی : تراکضوا الیه خیلهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسب دوانیدن قوم با یکدیگر. (اقرب الموارد) (المنجد).
ترقطلغتنامه دهخداترقط. [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) چکیدن بر جامه ٔ کسی خجکهای سیاه یا مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).