طریاسلغتنامه دهخداطریاس . [ طَ رُ ] (اِخ ) شهری از روم قدیم . رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 17 س 6 و 27شود. امروزه طریاس حصارلیق نامیده میشود، و در آسیای صغیر به
تراشلغتنامه دهخداتراش . [ ت َ ] (اِمص ، اِ) طمع و توقع. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). کنایه از طمع باشد. (انجمن آرا) : همه یار تو از بهر تراشندپی لقمه هوادار تو باشند. ناصرخسرو.در ترا
طرازلغتنامه دهخداطراز. [ طِ ] (نف مرخم ) طرازنده . نظم و ترتیب و آرایش دهنده : هیچ شه را چنین وزیر نبودمملکتدار و کار ملک طراز. فرخی .بیشتر درترکیب های به کار رود: عنوان طراز، خنده ٔ طراز، و غیره .- دین طراز</s
ارطریاسلغتنامه دهخداارطریاس . [ اِ رِطْ ] (اِخ ) شهری در اوبِه که ایرانیان در نخستین جنگ مادی (جنگهای ایران و یونان ) آنرا خراب کردند. (490 ق . م .).