طغالغتنامه دهخداطغا. [ طُ ] (اِخ ) (امیر...) از امرای دوران مغول معاصر کیخاتوخان بن ابقاخان بن هولاکوخان که در قرن هفتم میزیسته است . رجوع به تاریخ گزیده ص 590 شود.
ثغاءلغتنامه دهخداثغاء. [ ث ُ ] (ع اِ) ثاغیه . || بانگ گوسپند و گاو و بز و مانند آن وقت آبستنی . || (مص ) بع بع کردن : از صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع وکلاب و خوار بقور و ثغاء اغنام و صفیر طیور. (جهانگشای جوینی ). || (اِ) کفتگی در لب گوسفند.
تغائیلغتنامه دهخداتغائی . [ ت َ ] (اِ) به ترکی برادر مادر را گویند که بهندی مامون نامند. از لغات ترکی نوشته شده . (غیاث اللغات چ هند).
تغاییلغتنامه دهخداتغایی . [ ت َ ] (اِ) به ترکی برادر مادر را گویند که بهندی مامونانه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور در 24هزارگزی جنوب خاوری چکنه ٔ بالا. کوهستانی و معتدل با 102 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و راه آن
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران در 74000گزی جنوب خاوری ورامین و 3000گزی جوادآباد. جلگه و معتدل و مالاریائی با 447 تن سکنه . آب آن از قن
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) مؤلف ترجمه ٔ تاریخ یمینی آرد: طغان نامی والی بست بود، و دیگری بایتوزنام این ولایت بقهر از دست او بیرون کرد و طغان طاقت مقاومت او نداشت ، ناچار آن ناحیه بازگذاشت ، و در کنف اهتمام و حمایت ناصرالدین گریخت و از او مدد خواست تا ولایت خویش از دست خصم بیرون آر
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان ترک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : خوش نخسبند همه از فزعش زانسوی آب نه قدرخان نه طغان خان نه ختاخان نه تکین . فرخی .و رسولان طغان خان ملک ترک حاضر بودندو همه اقرار کردند که آ
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) یکی از دهات توابع بارفروش «بابل ». (سفرنامه ٔ رابینو چ اروپا ص 118). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است : دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل در 10هزارگزی باختر بابل . دشت و م
طغیلغتنامه دهخداطغی .[ طَ غا ] (اِخ ) توقای برلاس . از امرای عصر تیموری . (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 141). و رجوع به طغا شود.
آل طمغیلغتنامه دهخداآل طمغی . [ طَغا ] (ترکی ، اِ مرکب ) کلمه ای است ترکی به معنی علامت سرخ : و عند باب الخرقة النائب و الوزیر و الحاجب و صاحب العلامة و هم یسمون آل طمغی ، و آل معناه الاحمر و طمغی ... معناه العلامة. (رحله ٔ ابن بطوطه : آل تمغا).
گرایلغتنامه دهخداگرای . [ گ َ / گ ِ ] (اِخ ) عنوان خاقان قریم (کریمه ) بود و ایشان از خاندان طغا تیموری از اعقاب چنگیزخان هستند. اولین خان این سلسله حاجی گرای (حدود 823 - 871 هَ . ق .) و آخری
غیطلةلغتنامه دهخداغیطلة. [ غ َ طَ ل َ ] (ع مص ) تجارت گاو کردن گرفتن . (منتهی الارب ذیل غطیل ). به تجارت گاو پرداختن . غیطل الرجل ؛ جعل تجارته فی البقر. (از اقرب الموارد). در منتهی الارب چنانکه اشاره شد به این معنی و معنی قبلی و بعدی غطیله بتقدیم طاءبر یاء آمده و صاحب تاج العروس گوید: در قاموس
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور در 24هزارگزی جنوب خاوری چکنه ٔ بالا. کوهستانی و معتدل با 102 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و راه آن
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران در 74000گزی جنوب خاوری ورامین و 3000گزی جوادآباد. جلگه و معتدل و مالاریائی با 447 تن سکنه . آب آن از قن
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) مؤلف ترجمه ٔ تاریخ یمینی آرد: طغان نامی والی بست بود، و دیگری بایتوزنام این ولایت بقهر از دست او بیرون کرد و طغان طاقت مقاومت او نداشت ، ناچار آن ناحیه بازگذاشت ، و در کنف اهتمام و حمایت ناصرالدین گریخت و از او مدد خواست تا ولایت خویش از دست خصم بیرون آر
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان ترک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : خوش نخسبند همه از فزعش زانسوی آب نه قدرخان نه طغان خان نه ختاخان نه تکین . فرخی .و رسولان طغان خان ملک ترک حاضر بودندو همه اقرار کردند که آ
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) یکی از دهات توابع بارفروش «بابل ». (سفرنامه ٔ رابینو چ اروپا ص 118). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است : دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل در 10هزارگزی باختر بابل . دشت و م