تغرانلغتنامه دهخداتغران . [ ت َ غ َ ] (ع مص ) جوش زدن دیگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مجدالدین گوید: صواب به نون (نغران ) است و تغر به تاء شنیده نشد و خلیل به تصحیف آورده و جوهری پیروی کرده است . (منتهی الارب ).
طغرانویسفرهنگ فارسی عمیدنویسندۀ طغرا؛ طغراکش؛ کسی که کار نگاشتن طغرا بر سر نامهها و فرمانها بر عهدۀ او بوده: ◻︎ مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز / طغرانویس ابروی مشکینمثال تو (حافظ: ۸۱۶).
طغرانویسلغتنامه دهخداطغرانویس . [ طُ ن ِ ] (نف مرکب ) طغراکش . طغرائی : مطبوع تر ز نقش تو صورت نبست بازطغرانویس ابروی همچون هلال تو.حافظ.
طغرلغتنامه دهخداطغر. [ طُ غ َ ] (ع اِ) مرغی است . ج ، طِغْران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم طائری است معروف و جمع او طِغْران .
طغرانویسفرهنگ فارسی عمیدنویسندۀ طغرا؛ طغراکش؛ کسی که کار نگاشتن طغرا بر سر نامهها و فرمانها بر عهدۀ او بوده: ◻︎ مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز / طغرانویس ابروی مشکینمثال تو (حافظ: ۸۱۶).
طغرانویسلغتنامه دهخداطغرانویس . [ طُ ن ِ ] (نف مرکب ) طغراکش . طغرائی : مطبوع تر ز نقش تو صورت نبست بازطغرانویس ابروی همچون هلال تو.حافظ.