طغیان همراهبَریentrainment floodingواژههای مصوب فرهنگستانطغیان ناشی از همراهبری افراطی قطرههای مایع
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور در 24هزارگزی جنوب خاوری چکنه ٔ بالا. کوهستانی و معتدل با 102 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و راه آن
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران در 74000گزی جنوب خاوری ورامین و 3000گزی جوادآباد. جلگه و معتدل و مالاریائی با 447 تن سکنه . آب آن از قن
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) مؤلف ترجمه ٔ تاریخ یمینی آرد: طغان نامی والی بست بود، و دیگری بایتوزنام این ولایت بقهر از دست او بیرون کرد و طغان طاقت مقاومت او نداشت ، ناچار آن ناحیه بازگذاشت ، و در کنف اهتمام و حمایت ناصرالدین گریخت و از او مدد خواست تا ولایت خویش از دست خصم بیرون آر
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان ترک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : خوش نخسبند همه از فزعش زانسوی آب نه قدرخان نه طغان خان نه ختاخان نه تکین . فرخی .و رسولان طغان خان ملک ترک حاضر بودندو همه اقرار کردند که آ
طغانلغتنامه دهخداطغان . [ طُ ] (اِخ ) یکی از دهات توابع بارفروش «بابل ». (سفرنامه ٔ رابینو چ اروپا ص 118). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است : دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل در 10هزارگزی باختر بابل . دشت و م
طغیانفرهنگ فارسی عمید۱. از حد خود گذشتن؛ از اندازه تجاوز کردن.۲. بالا آمدن آب دریا یا رودخانه.۳. گردنکشی؛ گستاخی؛ نافرمانی.
طغیانلغتنامه دهخداطغیان . [ طُغ ْ ] (ع مص ) درگذشتن از اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از حد درگذشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ) : فمایزیدهم الا طغیاناً کبیراً. (قرآن 60/17)؛ [ ترسانیدن ما ] ایشان را نمیفزاید مگر طغیانی و ع
طغیانفرهنگ فارسی معین(طُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از حد خود گذشتن . 2 - نافرمانی کردن . 3 - بالا آمدن آب دریا. 4 - گستاخی کردن .
طغیانفرهنگ فارسی عمید۱. از حد خود گذشتن؛ از اندازه تجاوز کردن.۲. بالا آمدن آب دریا یا رودخانه.۳. گردنکشی؛ گستاخی؛ نافرمانی.
طغیانلغتنامه دهخداطغیان . [ طُغ ْ ] (ع مص ) درگذشتن از اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از حد درگذشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ) : فمایزیدهم الا طغیاناً کبیراً. (قرآن 60/17)؛ [ ترسانیدن ما ] ایشان را نمیفزاید مگر طغیانی و ع