طفاحةلغتنامه دهخداطفاحة. [ طَف ْ فا ح َ ] (ع ص ) ناقةٌ طَفّاحةالقوائم ؛ شتاب رو و سبکپای تیزقدم . (منتهی الارب ).
طفاحةلغتنامه دهخداطفاحة. [ طُ ح َ ] (ع اِ) کف . زَبَد. کفک دیگ . (زمخشری ). کف دیگ . (مهذب الاسماء). سرآمد هر چیزی مانند کفک دیگ و جز آن . (منتهی الارب ).
تفاحةلغتنامه دهخداتفاحة. [ ت ُف ْ فا ح َ ] (ع اِ) یکی سیب . (از منتهی الارب ). واحد تفاح . (از اقرب الموارد). واحد تفاح یعنی یک سیب . (ناظم الاطباء). و رجوع به تفاح شود. || سر استخوان فخذ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفاحتان شود.
تفاهةلغتنامه دهخداتفاهة. [ ت َ هََ ] (ع اِ) در خوردنی ها آن طعام که نه شیرین و نه ترش و نه تلخ باشد. (از اقرب الموارد).
تیزقدملغتنامه دهخداتیزقدم . [ق َ دَ ] (ص مرکب ) شتاب رو. سبکپای . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): ناقة طفاحة القوائم ؛ شتاب رو و سبکپای و تیزقدم . (منتهی الارب ، یادداشت ایضاً): سنب ؛ اسبی تیزقدم . (ایضاً). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
کفلغتنامه دهخداکف . [ ک َ ] (اِ) چیزی غلیظ که بر روی آب می نشیند و از جوش و غلیان دیگ بهم می رسد و آن را به عربی رغوه می گویند. (برهان ). آنچه از جوشش دیگ بر روی آب یا گوشت و امثال آن نشیند یا بر دهان شتر و روی آب جمع شود و آن را کفک به اضافه ٔ کاف دیگر نیز گفته اند. (از آنندراج ) (از انجمن